اگر از خود من بپرسید میگویم از شنیدن کلمه “آموختن” حس خوبی به من دست نمیدهد. تا جایی که یادم میآید این کلمه را برای درس خواندن و مطالعه کتابهای درسی و بیشتر از هر کجا سر کلاس درس یا پیش مشاور تحصیلی شنیدهام. شاید چون برخی از بحثهای کتابهای درسی در مجموعه مباحث مورد علاقهام نبوده است، نسبت به آموختن احساس بدی پیدا کردهام. مطمئن هستم بسیاری از شما هم همین طرز فکر را نسبت به این کلمه دارید.
اما واقعیت این است که آموختن یا یاد گرفتن فقط به خواندن و حفظ کردن کتابهای درسی خلاصه نمیشود. انسان در هر موقعیتی و در هر جایی که هست میتواند مشغول یاد گرفتن باشد. شما بدون اینکه خودتان متوجه باشید هر چند وقت یک بار با آزمون و خطا یک موضوع جدید را یاد میگیرید.
مثلا اگر بخواهید برای خودتان قهوه درست کنید ممکن است چند بار اول نتوانید در این کار به اندازه کافی موفق شوید، اما قطعا برای رسیدن به آن طعم دلخواه خود آنقدر تلاش میکنید که در نهایت به فرمول طلایی یک قهوه خوشمزه دست پیدا کنید. یا وقتی میخواهید به یک آدرس جدید بروید که قبلا یک بار هم به آنجا مراجعه نکردهاید، ممکن است دو سه بار اول مسیر خوبی را برای رسیدن به مقصد انتخاب نکنید و چند دقیقهای را در ترافیک گرفتار شوید. اما مسلما بار چهارم میدانید از چه میانبرهایی عبور کنید که هم به ترافیک نخورید و هم زودتر برسید.
همه اینها را میتوان به نوعی آموختن دانست؛ آموختنهایی که میزان دانش و سطح فکری شما را افزایش میدهند و شما را به انسانی کاملتر بدل میکنند. پس اگر دانستن اینقدر خوب است، چرا به آن بیشتر اهمیت ندهیم؟ چرا زمان بیشتری را صرف آن نکنیم؟
این بار میخواهم از این بنویسم که چرا و چطور باید با یاد گرفتن آشتی کنیم و در کنار تمام کارهای مهم زندگیمان، روزی چند ساعت را هم برای آموختن مباحث جدید صرف کنیم. گرچه این را هم باید متذکر شوم که یاد گرفتن یک امر اجباری نیست و اختیارش دست خودتان است، اما اگر با خواندن این مقاله نظرتان در مورد یاد گرفتن و فکر کردن به حقایق جدید و تازه عوض شد سعی کنید زمان بیشتری را به این کار اختصاص بدهید.
چرا باید به یاد گرفتن اهمیت بدهیم؟
مطمئن هستم بین شما افرادی هستند که وقتی حرف از آموختن به میان میآید با یک خمیازه بلند میگویند ما قبلا هم چیزهای زیادی یاد گرفتهایم که بخش بزرگی از آنها به زندگی ما کمکی نکردند و بیفایده بودند. قبول دارم، شاید در نگاه اول حجم قابل توجهی از آموختههای شما از دید خودتان بلااستفاده و حتی بیخود قلمداد شوند.
اما آیا میدانستید که همه ما آدمها در استفاده کردن از آموختههای خودمان خیلی تنبل هستیم؟ شاید بتوان گفت ما به ۹۹ درصد از آنچه که میدانیم نه فکر میکنیم و نه عمل میکنیم. هزاران هزار موضوع مختلف وجود دارند که قبلا آنها را یاد گرفتهایم، اما چون به نظرمان به درد نخور بودند همه آنها را در گوشهای از مغزمان بایگانی کردهایم و درب اتاق بایگانی مغزمان را هم قفل کردیم تا آن آموختهها همانجا باقی بمانند و خاک بخورند.
این در حالی است که اگر بلد بودیم به درستی از آنچه که میدانیم در زندگی واقعیمان استفاده کنیم شاید الان یک فرد داناتر با یک موقعیت اجتماعی بهتر و زندگی کاملتر بودیم. افسوس گذشته را نخورید! میدانم گفتن این حرفها ممکن است مایوس کننده باشد. ولی هدف من این است که تلنگری زده باشم تا از این به بعد دیگر همان اشتباه قدیمی را تکرار نکنیم و از آموختههای جدید خودمان به بهترین نحو استفاده کنیم.
اگر بتوانیم پروسه بهرهبرداری از دانشمان را برای خودمان سادهتر کنیم، میتوانیم در موقعیتهای مختلف عکسالعملهای بهتری از خودمان نشان بدهیم، منطقیتر و بهتر فکر کنیم، کاملتر و بینقصتر حرف بزنیم و در نتیجه در موقعیت بهتری قرار بگیریم؛ موقعیتی که نهایتا به موفقیتهای بیشتر و بزرگتر ختم خواهد شد.
پیامدهای بیشتر آموختن
حتما با خودتان فکر میکنید که این کار چه پیامدهایی دارد؟ آمدیم و راضی شدید که هر روز یک موضوع جدید را یاد بگیرید و اطلاعات خود را در آن مورد افزایش دادید. بسیار خوب، اما خروجی این فرآیند چیست و چه تاثیری روی زندگی روزانه شما میگذارد؟ پاسخ این سوال واضح است.
اولین و مهمترین تاثیر افزایش آگاهی این است که میتوانید خلاقیت خود را تا حد چشمگیری افزایش دهید به طوری که برای هر موقعیتی یک ایده جدید و مفید داشته باشید.
با همین ایدهپردازیهای خلاقانه در موقعیتهای گوناگون، به مرور زمان توسط اطرافیان خود به عنوان یک انسان خوشفکر شناخته میشوید. خوشفکر بودن برای شما تبدیل به خصوصیت شخصیتی میشود و در نتیجه شخصیت شما کاملتر میشود. کاملتر شدن شخصیت هم همیشه سبب میشود که بتوانید تاثیر بهتری روی اطرافیان خود بگذارید.
وقتی بتوانید روی اطرافیان خود تاثیر بهتری بگذارید، کم کم اعتماد به نفس و جرات بیشتری پیدا میکنید. داشتن اعتماد به نفس لازمه برخورداری از یک زندگی متعالی است. در نتیجه اگر بخواهیم از ابتدا تا انتهای این معادله را بررسی کنیم میتوانیم به این حقیقت برسیم که افزایش دانش همواره به بهبود شرایط زندگی کمک میکند.
از کجا بیاموزید؟
حالا که به اهمیت و ارزش آموختن پی بردید، زمان آن رسیده که با چند مرجع خوب برای یاد گرفتن آشنا شوید.
شاید در کسبوکارها و یا استارتآپها دیده یا شنیده باشید که مربیها یا همان منتورها نقش مهمی در شکلگیری و رشد یافتن کسبوکارهای جدید ایفا میکنند. همانطور که ایدههای نو احتیاج به یک مشاور و راهنما دارند، همه ما انسانها هم برای درست زندگی کردن به مربی نیاز داریم. پس سعی کنید در هر امری به طور جداگانه، از ورزش و کار گرفته تا تحصیل و ازدواج، برای خودتان مربی داشته باشید؛ مربیای که به اندازه کافی در آن زمینه به خصوص تجربه داشته باشد.
بعد از آن به سراغ بازندهها و برندهها بروید. معمولا هر کسی بخواهد در مورد یک موضوع اطلاعات بیشتری به دست بیاورد فقط به سراغ شخصی میرود که در آن زمینه موفق بوده است. اما نکته اصلی این است که گاهی بازندهها و شکست خوردهها پندهای بیشتری برای ارائه دارند. از نصیحتهای بازندهها هیچ وقت غافل نشوید.
تصور اشتباه دیگری که مطرح است این است که فقط بزرگترها شایسته درس دادن هستند. این فکر کاملا غلط است. بزرگی و کوچکی به سن و سال نیست. گاهی ممکن است یک ذهن جوانتر بتواند از دید بهتری به مسائل نگاه کند و تحلیل بهتری ارائه بدهد. بنابراین جدا از سن، هر کس که رفتار و منش و طرز فکر معقولی داشته باشد لیاقت آن را دارد که به دیگران بیاموزد.
بد نیست به این موضوع هم توجه کنید که همه حرفها گفتنی نیستند. بعضی از مسائل هستند که تقریبا هیچ کجا سخنی از آنها نمیشنوید اما میبینید که اکثریت افراد به این مسائل توجه میکنند. آموختنیهای ناگفته را بیشتر میتوان در عادات فرهنگی و اجتماعی اطرافیان دید. پس رفتار انسانهای خوش رفتار هم میتواند مرجع خوبی برای یاد گرفتن باشد.
محتوای نوشتاری یکی از اصلیترین راههای یاد گرفتن به حساب میآید و به هیچ وجه نباید از آن غافل شد. حال این محتوای نوشتاری میتواند کتاب باشد یا مجله و یا وبلاگ. هر آنچه که توسط افراد دانا نوشته میشود باارزش است. البته ممکن است در این دوران که اینترنت همه دنیا ما را فراگرفته فرصت زیادی برای خواندن کتاب پیدا نکنید (که این فقط یک بهانه است برای فرار از کتابخوانی) ولی همان مطالعه صفحات اینترنتی و وبلاگها هم خودش نوعی مطالعه محسوب میشود.
بعد از محتوای نوشتاری، محتوای صوتی هم ارزشمند است. منظور از محتوای صوتی صرفا برنامههای رادیویی نیست (هر چند برخی از برنامههای رادیویی درسهای زیادی برای آموختن دارند)، بلکه امروزه انواع جدیدی از محتوای صوتی در اختیار همگان قرار گرفته که قابل توجه هستند. مثلا پادکستها بر حسب موضوع محتوای غنی و پرمفهومی دارند. کتابهای صوتی هم برای کسانی مناسب است که علاقه چندان به کتاب خواندن ندارند و کتاب شنیدن را ترجیح میدهند. مصاحبههای صوتی نیز کم تعداد نیستند و در هر کدام میتوان آموختنیهای زیادی یافت.
محتوای تصویری نیز آز آنجا که راحتتر در ذهن پردازش میشود و به خاطر سپرده میشود جایگاه خوبی دارد. به عنوان مثال، یوتیوب به غیر از ویدیوهایی که جنبه فان و سرگرمی دارند، پر است از ویدیوهای آموزشی در هر زمینهای که فکرش را بکنید. میتوان گفت یوتیوب (یا برخی دیگر از سرویسهای مشابه) خودش یک پا دانشگاه است. به جز آن، دورههای آموزشی ویدیویی زیادی را هم در اینترنت میتوانید پیدا کنید. مثلا ویدیوهای آموزشی لیندا برای آموختن فنون حرفهای فوقالعاده هستند. بعضی (فقط بعضی) از برنامههای تلویزیونی را هم میتوانیم در بین محتوای آموزنده تصویری قرار دهیم.
حرف آخر: آنچه آموختید را به دیگران هم بیاموزید
یکی از بهترین راهها برای به کار بردن آموختههایتان این است که هر چه یاد گرفتید را به دیگران هم بیاموزید. لذت یاد دادن حتی از یاد گرفتن هم خیلی بیشتر است. این دقیقا همان کاری است که من در وبلاگ شخصی خودم انجام میدهم و سعی میکنم آنچه میدانم را نشر دهم و دانش دیگران را هم بالاتر ببرم. اصلا به همین طریق است که میتوانیم سطح فکری، اجتماعی و فرهنگی جامعه خودمان را ارتقا ببخشیم. پس شما هم سعی کنید به این روند بپیوندید و هر چه میدانید را از طریق وبلاگ، کتاب، پادکست، ویدیو یا هر روش دیگری که میپسندید منتشر کنید.