بالاخره تمام شد. ساعتها و روزها و هفتهها و ماهها زحمت کشیدهاید و از تفریحات خود زدهاید تا ایدهای که به ذهنتان رسیده است را به یک کتاب تبدیل کنید و حالا آخرین کلمه از آخرین خط از آخرین صفحه را هم روی کاغذ آوردهاید. کتاب شما اکنون پیش چشمانتان روی میز کارتان میان تودهای از کاغذهای خط خطی جا خوش کرده است. ویرایش کتاب هم تمام شده، فقط مانده که آن را تحویل ناشر بدهید و برود برای سپری کردن روند دقآور چاپ و انتشار و پخش. فقط این وسط یک گام دیگر هم به نظرتان کم مانده است. بله، الان وقتش رسیده که کتاب خود را به برخی از دوستان و کسانی که میشناسید و همینطور اعضای خانواده خود بدهید تا یک دور مطالعه کنند و نظرشان را بگویند تا مطمئن شوید کارتان ارزش چاپ و انتشار را دارد. مگر نه؟
نه… نه… نه! این بزرگترین اشتباهی است که میتوانید مرتکب بشوید. شما با این کار تمام شوق و ذوق و امید خود را به دست خودتان نابود میکنید. درست مثل این میماند که روی شاخهای از درخت بنشینید و سعی کنید شاخه را با اره ببرید.
حرف من را اشتباه متوجه نشوید. ابدا نمیخواهم ادعا کنم که خانواده شما درک درستی از کتاب و نوشته ندارند. اصلا منظورم این نیست که آشنایانتان برای شما دلسوزی نمیکنند. هرگز نمیخواهم بگویم که دوستان شما قصد دارند شما را آزار بدهند. هیچ کدام از این موارد را نمیخواهم مطرح کنم، اگرچه شما خیلی بهتر از من میتوانید تشخیص بدهید که این مسائل تا چه حد در مورد خودتان صحت دارند.
قبل از اینکه علیه من جبهه بگیرید، اجازه بدهید یادآوری کنم که من هم مثل خودتان نویسنده هستم و هدفم از نوشتن مقالاتی مثل همین مقاله، این است که به شما راهنمایی کنم تا چطور در راه پر پیچ و خم نویسندگی دوام بیاورید و رشد کنید. پس اگر بحثی را به میان میآورم، صرفا میخواهم مسیر نادرست را در پیش نگیرید.
ممکن است وسوسه شوید
برای هر نویسندهای، نوشتن و به انتشار رساندن یک کتاب که برای خودش باشد آرزوی بزرگ و مهمی قلمداد میشود. هیچ کسی را نمیتوانید پیدا کنید که نویسندگی را به عنوان حرفه خود انتخاب کرده باشد و به دنبال به چاپ رساندن کتابی با اسم و رسم خودش نباشد. حال این کتاب میتواند صرفا یک ترجمه باشد، یا یک اثر اقتباسی و یا اصلا تالیفی. مهم برای نویسنده این است که وقتی از او پرسیدند شما چه کاره هستید، کتابی به نام خودش را روی میز بگذارد و با غرور و تکبری برگرفته از سختکوشی بگوید من خالق این اثر هستم، من یک نویسنده واقعی هستم.
اما در این بین برای هر نویسندهای که مشغول نوشتن کتابی هست پیش میآید که وسوسه شود تا اثرش را به دست دوستان و خانواده بسپارد و از آنها بخواهد تا کتاب را بخوانند و نظرشان را بیان کنند. این مورد در میان نویسندههای نوپا و کسانی که مشغول نوشتن اولین کتاب خود هستند بیشتر به چشم میخورد. حتی برخیها اثر ناقص و پیشنویس را بین اعضای خانواده پخش میکنند یا بلند بلند برایشان میخوانند و انتظار دریافت بازخورد از آنها را دارند.
نوشتار مرتبط: چرا بهتر است داستان را با بیدار شدن شخصیت از خواب شروع نکنید؟
اگر شما نیز از این جمله از نویسندهها هستید و امروز بر حسب اتفاق به این صفحه از وبلاگ من برخوردهاید، امروز پی میبرید که چرا نباید چنین انتظاری از دوستان و آشنایان و خانواده خود داشته باشید.
در یک کلام و به طور خلاصه اگر بخواهم این موضوع را بیان کنم باید بگویم که این افراد صلاحیت نظر دادن در مورد آثار شما را ندارند. تند نروید! اینکه صلاحیت اظهار نظر در این مورد را ندارند لزوما ماهیتی منفی ندارد. من فقط دارم حقیقتی را به شما یادآوری میکنم که خودتان هم خوب آن را میدانید ولی چون عزیزان و نزدیکان خود را دوست دارید، حاضر نمیشوید این حقیقت را قبول کنید.
مگر نظر خواستن در مورد کتاب چه ایرادی دارد؟
اول از همه، نزدیکان شما جایی تعهد ندادهاند که از نویسندگی خوششان بیاید، یا نویسندهها را به درستی درک کنند، یا اصلا حوصله مطالعه کردن کتاب را داشته باشند. وقتی کتاب یا پیشنویس کتاب خود را به آنها میدهید تا مطالعه کنند و نظرشان را بگویند، اولین اتفاقی که میافتد این است که آنها فکر میکنند شما دارید نظر دادن را به آنها تحمیل میکنید. پس آنها خودشان را موظف میدانند تا به هر شکلی که شده پاسخی به شما بدهند و این نیز کاملا روشن است که نظراتی از این دست ابدا ارزش پیگیری را ندارند.
اگر نزدیکان شما مثل خودتان نویسنده نباشند یا به مطالعه کردن تمایلی نداشته باشند، وقتی در چنین موقعیتی قرار میگیرند مسلما حوصله نمیکنند کل اثر شما را بخوانند. همانطور که میدانید، نویسندگی هم مثل نقاشی یا موسیقی نوعی از هنر محسوب میشود، اما تفاوتشان در این است که نقد و بررسی کتاب به وقت بیشتری نیاز دارد. گرچه بررسی یک نقاشی یا یک موسیقی کاری است بسیار حرفهای، اما با این حال در این موارد خیلی زودتر از بررسی کتاب و آثار مکتوب میتوان به نتیجه رسید. اگر شما کتابتان را به کسی بدهید که بخواند و نظرش را بدهد و او هم یکی دو روز بعد بیاید و نظرش را بگوید، ممکن است این تصور در ذهن شما ایجاد شود که او اصلا وقت کافی برای بررسی اثر خرج نکرده است که قطعا هم درست فکر میکنید و همین سبب دلخوری شما از نزدیکانتان میگردد.
نوشتار مرتبط: ۴ تکنیک برای اینکه فکر نکنید یک نویسنده شکستخورده هستید
از سویی دیگر، اینکه از چه کسی یا کسانی در مورد کتاب خود نظر بخواهید نیز ملاک مهمی است. نظر اشخاصی که به دنیای نوشتار آشنا نیستند نمیتواند به شما کمکی بکند و چه بدتر که آن شخص از نزدیکان شما باشد و سلایق و علایق شخصی خودش را نیز در نظرات خود دخیل کند. شاید یک نفر خیلی به شما علاقه داشته باشد و از روی علاقه کار شما را تایید کند، در حالی که شاید کارتان آنچنان هم خوب نباشد. شاید هم کسی در بین دوستان و آشنایان شما باشد که با شما اختلاف پنهان داشته باشد و بر همین اساس از اثرتان بد بگوید، در حالی که شاید کارتان آنچنان هم بد نباشد.
مشکل دیگری که ممکن است پیش بیاید این است که نزدیکانتان شاید از عمد طوری نظر بدهند که شما از نوشتن و نویسنده شدن دلسرد شوید. لابد تعحب میکنید، اما اگر واقعا اهل نوشتن باشید مسلما ساعتها در طول روز را به این کار اختصاص میدهید و همین کار سبب میشود که کمتر پیش خانواده و دوستانتان باشید. چنین میشود که آنها نسبت به نویسنده شدن شما احساس خوبی نمیکنند و میکوشند تا از هر فرصتی برای دور کردن شما از این کار بهره ببرند. البته نیت بدی ندارند، فقط دوست دارند بیشتر پیششان باشید، پس بهتر است حواستان باشد.
پایاننوشت
در مجموع باید روی این موضوع تاکید کنم که خواهشا به خودتان لطف کنید و نظر دوستان، نزدیکان، آشنایان و خانواده خود را در مورد کتاب یا آثارتان نپرسید. با این کار خود را از شنیدن نظرات غیر حرفهای و عموما غلط و بر مبنای احساسات معاف میکنید یا دست کم خانواده خود را از یک موقعیت تحمیلی خلاص میسازید.
بهترین کار این است که فقط از باقی نویسندهها و کسانی که در این زمینه سررشته دارند نظر بخواهید و بر اساس نظرات همین افراد تصمیمگیری کنید، حال اگر یک چنین فردی در نزدیکان خود دارید آن وقت اشکالی ندارد که کتاب خود را به دست او بسپارید. در غیر این صورت، بعد از اعمال تغییرات لازم بر مبنای راهنماییهایی که از اشخاص کاربلد میگیرید و سپس انتشار اثر خود، کتاب را در کتابخانه بگذارید و به نزدیکانتان این اجازه را بدهید که هر وقت خودشان صلاح دانستند و هر طور که خواستند کتاب شما را مورد مطالعه قرار بدهند.