شخصیتهای یک داستان را از جنبههای مختلفی میتوان دستهبندی کرد. اما تمام کاراکترها در هر داستانی به دو نوع اساسی تقسیم میشوند: یکی شخصیت داینامیک و یکی استاتیک. نویسنده اگر متوجه تفاوتهای این دو نوع شخصیت بشوند میتوانند به سادگی هر مخاطبی را مجذوب آثار خود کنند. تا به حال شده از خودتان بپرسید این نوع کاراکترها چه تفاوتی با هم دارند؟
شاید اگر با ذکر مثال مساله را شرح بدهم بهتر متوجه بشوید. مسلما جیمز باند را میشناسید. این شخصیت در کل سری داستانهای مامور ۰۰۷ حقیقتا هیچ تغییری نمیکند. گرچه او یک کاراکتر خوشسیما، باهوش و یک مامور سرویس مخفی بریتانیا است که در مبارزه با مجرمان همتا ندارد، ولی در تمام طول داستان ما هیچ تغییر محسوسی در این شخصیت نمیبینم.
حالا والتر وایت را در نظر بگیرید. شخصیت اصلی سریال محبوب Breaking Bad در ابتدا یک معلم شیمی دبیرستان بوده است که متوجه میشود سرطان دارد. شرکت بیمه هزینههای درمانی او را تقبل نمیکند و او تقریبا به مرحله ورشکستگی میرسد. او که به خاطر پرداختن هزینههای زندگی مجبور میشود در یک کارواش مشغول به شستن خودروهای دیگران بشود، یک روز به لطف باجناقش که مامور اداره مبارزه با مواد مخدر است ایدهای در ذهنش شکل میگیرد: او میتواند با اتکا به دانش بینظیری که از علم شیمی دارد، اقدام به تولید متآمفتامین با خلوص بسیار بالا کند.
در ادامه به طور اتفاقی با یکی از دانشآموزان قدیمی خودش روبهرو میشود و در نهایت با او برای تولید متآمفتامین یک گروه تشکیل میدهد و چنین میشود که زندگی پنهان آقای والتر وایت آغاز میگردد. دیری نمیگذرد که با استفاده از تواناییهای خود در تولید مواد مخدر، به یک ابرقدرت تبدیل میشود و از لحاظ مالی کاملا بینیاز میگردد، اگرچه در نهایت کارهای او همه کسانی که در این مساله دخالت داشتهاند را نابود میکند، حتی خودش را.
شخصیت داینامیک در برابر استاتیک
با یک مقایسه ساده بین جیمز باند و والتر وایت، به سادگی میتوانید متوجه تفاوتهای کاراکتر داینامیک و استاتیک بشوید. شخصیتهای داینامیک معمولا دچار تغییر و تحولهای اساسی و تاثیرگذار میشوند و در اثر همین تغییرات، خصوصیات شخصیتی و اخلاق و رفتارشان نیز عوض میشود. این در حالی است که شخصیتهای استاتیک در کل داستان ثابت و بدون تغییر باقی میمانند.
البته این به آن معنا نیست که شخصیتهای استاتیک خسته کننده و بیهوده هستند. کاراکترهای ایستا هم در چارچوب داستانهای خودشان جذابیتها و نقاط قوت خودشان را دارند، فقط با این تفاوت که هیچ تغییر عمدهای در درونشان شکل نمیگیرد.
۵ ویژگی مهم برای خلق شخصیتهای داینامیک
حالا که با تفاوت بین این دو نوع کاراکتر آشنا شدید، بد نیست نگاهی هم داشته باشیم به اینکه چطور میتوان یک شخصیت داینامیک نوشت. واضح است که نوشتن در مورد یک شخصیت داینامیک دشوارتر از شخصیت استاتیک است، چون پیچیدگیهای بیشتری دارد. اما برای خلق کاراکتر داینامیک معمولا به موارد زیر توجه میکنند:
۱- تاریخچه شخصیت: واضح است که تاریخچه هر کاراکتری خصوصیات شخصیت کنونی وی را شکل میدهد. هر چه گذشته کاراکتر کاملتر و پرجزئیاتتر باشد، نویسنده هم بهتر میداند که چه زمانی چه تغییری در شخصیت ایجاد کند و از سوی دیگر، این تغییرات برای مخاطب هم منطقیتر جلوه میکند.
جزئیاتی مثل محل و زمان تولد کاراکتر، تاثیر والدین و خانواده بر روی شکل گیری شخصیت او، رابطهاش با خواهر و برادرش (اگر خواهر و برادری داشته باشد)، میزان تحصیلاتش، دیدگاههای سیاسی و اجتماعیاش، شغل و میزان درآمدی که از کارش دارد، مهارتها و تفریحاتی که دارد، رابطهاش با دوستانش و باورها و اعتقادی که در طول سالیان به دست آورده است از جمله ویژگیهایی است که باید در این مرحله به آنها فکر کنید.
۲- خصوصیات انسانی: هر آدمی نقاط ضعفی دارد. اگر هدفتان این است که شخصیتی داینامیک خلق کنید و روی مخاطب اثر بگذارید، باید برای او نقاط ضعفی در نظر بگیرید. شخصیتی که هیچ نقطه ضعفی ندارد دیگر چرا اصلا باید تغییر کند، مثل جیمز باند که هیچ ایرادی ندارد، میتواند بر مشکلات خودش پیروز شود و هرگز تغییر نکند. یادتان باشد حتی سوپرمن هم نقطه ضعفی دارد و در برابر کریپتونیت ضعیف میشود.
البته باید توجه داشته باشید که نقطه ضعفهایی که برای شخصیت داینامیک داستان خود معین میکنید، نباید دائمی و لاینحل باشند چون در این صورت کاراکتر داستان شما یک انسان بیش از اندازه ضعیف و شکننده به نظر میرسد. باید این امکان را به کاراکتر خود بدهید که بتواند ضعفهای خودش را با کوشش و تلاش از میان بردارد.
۳- خصوصیات قهرمانی: این خوب است که شخصیت اصلی داستان خود را درگیر مشکلات مختلف کنید و اجازه بدهید تلاش کند تا خودش را از این مشکلات خلاص کند ولی هر بار شکست بخورد. اما در نهایت برای آنکه به مخاطب خود نشان بدهید شخصیت قهرمان داستان شما قدرت و توانایی کافی را دارد، باید کاری کنید که او بتواند مثل یک قهرمان بر تمام مشکلاتش پیروز شود (حتی شده به صورت موقت). کاری کنید که پروتاگونیست داستانتان شهامت موفق شدن را پیدا کند و از خودش قدرت نشان بدهد.
شاید شخصیت اول قصه شما در ابتدا یک فرد چاق باشد که به خاطر وزن بالا دچار مشکلات فراوانی شده است، اما در نهایت باید بتواند وزن خودش را کاهش بدهد و مشکلاتش را از میان بردارد. شاید شخصیت قهرمانتان در اول قصه یک انسان معتاد شکست خورده باشد، اما در انتها باید بتواند اعتیادش را ترک کند و به یک آدم موفق بدل شود. به هر حال پروتاگونیست شما باید برای مخاطب جذابیتی داشته باشد.
۴- کشمکشهای درونی و بیرونی: هر نویسنده نسبتا کاربلدی این را میداند که کشمکش یا همان Conflict حرف اول را در هیجان بخشیدن به داستان میزند. برای یک شخصیت داینامیک، علاوه بر کشمکشهای بیرونی، این کشمکشهای درونی هستند که به داینامیک بودن شخصیت کمک میکنند. لازم است که کاراکتر اصلی داستان خود را در معرض تعارضهای درونی و دوراهیهای فکری و روانی قرار دهید تا به مخاطب این حس را منتقل نمایید که شخصیت ساختگی شما حس و حالی واقعی دارد و در موقعیتهای مختلف درگیر شک و تردید و ترس و دلهره میشود و گاهی با خودش هم کلنجار میرود.
نوشتار مرتبط: کشمکش در داستان چیست و چگونه شکل میگیرد؟
۵- نقل کردن به جای نشان دادن: این هم خوب نیست که نویسنده سعی کند همه مسائل را توضیح بدهد. خیلی اوقات به جای نقل کردن داستان، باید به نشان دادن روی آورد. این در مورد شخصیتهای داینامیک بیشتر به درد میخورد. اجازه بدهید مخاطب داستان خودش برخی از مسائل را استنباط کند. برای این کار بهتر است به جای توصیف تمام جزئیات، از طریق افکار و اقدامات و دیالوگها به مخاطب نشان بدهید که کاراکترهای داستان شما درگیر چه پیچیدگیهایی هستند. به مخاطب داستان خود اعتماد کنید، او میتواند خودش منظور شما را بفهمد.
نوشتار مرتبط: نقل نکنید، نشان دهید
پایاننوشت
شخصیت داینامیک دائما در حال تغییر کردن است، حال گاهی این تغییرات مثبت هستند و گاهی هم منفی و مخرب. برای آنکه بهتر با چنین کاراکترهایی آشنا شوید پیشنهاد میکنم داستانهایی را بخوانید که شخصیتهایی داینامیک دارند. این آثار را مطالعه کنید تا با خصوصیات این شخصیتها بیشتر خو بگیرید. با کمی تمرین و مطالعه میتوانید شخصیتهای داینامیکی بسازید که برای همیشه در ذهن مخاطب ماندگار خواهد ماند.