باور کنید حس شما را درک میکنم. اگر نویسنده تازهکاری باشید به احتمال خیلی زیاد بعد از مدتی احساس میکنید که شکست خوردهاید و شانسی برای تبدیل شدن به یک نویسنده موفق را ندارید. به عنوان کسی که بارها تلاش کردم و بارها ناامید شدم کاملا با حس و حال شما آشنایی دارم. به خودتان میگویید این ارزش تلاش کردن ندارد و بهتر است نوشتن را کنار بگذارید.
فکرش را بکنید! کلی وقت خرج میکنید، ساعتها و روزها را به مطالعه و تحقیق اختصاص میدهید و آنچه در ذهن دارید و یاد گرفتهاید را به نوشته تبدیل میکنید و حاصلش میشود یک مجموعه از مقالات یا یک کتاب. اما وقتی مطالب خود را منتشر میکنید در کمال تعجب میبینید که کسی نوشتههای شما را نمیخواند یا کتاب شما را نمیخرد. از خودتان میپرسید کجای کار را اشتباه رفتید؟ وقت کافی برای خواندن و نوشتن نگذاشتهاید؟ پیام را به خوبی منتقل نکردهاید؟ نوشتار خود را برای بار هزارم میخوانید و ایرادی در آن نمییابید و در کمال تعجب از پیدا کردن یک پاسخ مناسب به این سوال که چرا دیگران نوشتههای شما را نمیخوانند عاجز میمانید.
اما اگر نگاهی به سرگذشت بسیاری از نویسندههای کاربلد و حرفهای بیاندازید خواهید دید که آنها نیز از این شکستها فراوان داشتهاند. بودهاند نویسندههای پرشماری که مدتها مقالاتشان را هیچ ویراستاری نمیپذیرفت یا کتابشان را هیچ ناشری قبول نمیکرد و همین عدم پذیرش توسط دیگران گاهی آنها را با دلسردی روبهرو میساخت. ولی آنان چه کردند؟ ناامید نشدند. شکست خوردند ولی باز هم از جا بلند شدند، از شکستهای خود درس آموختند و این بار بهتر نوشتند. آنقدر نوشتند تا اینکه بالاخره پذیرفته شدند.
به همین دلیل است که ساموئل بکت، نویسنده مشهور ایرلندی یک بار گفت:
تا به حال پیش آمده است که تلاش کنید و شکست بخورید؟ اصلا مهم نیست. دوباره تلاش کنید. دوباره شکست بخورید. این بار بهتر شکست بخورید.
ساموئل بکت
این را گفتم تا نشان بدهم که هر نویسندهای چه بخواهد و چه نخواهد بالاخره با شکست روبهرو میشود. حال اگر از نویسندههای نوپا بپرسید که از چه عاملی بیش از همه میترسند، میگویند شکست خوردن در نوشتن. حال اگر از همین نویسندهها بپرسید که منظورشان از شکست خوردن در نوشتن چیست، هر کدام مفهوم متفاوتی را ارائه میدهند.
برخیها میگویند که شکست خوردن به عنوان یک نویسنده یعنی اینکه آخرین کتابشان با فروشی کمتر از ده هزار نسخه مواجه بشود. برخی شکست در نویسندگی را فروش نرفتن کتابشان در مدت شش ماه در نظر میگیرند. برخی دیگر فکر میکنند اگر مقالاتشان را در شبکههای اجتماعی به اشتراک بگذارند و لایکهای کمی بگیرند یعنی شکست خوردهاند. تعاریف شکست در نویسندگی به اندازه قابل توجهی متنوع است.
با این حال، تمامی این تعاریف یک نقطه مشترک دارند و آن هم حس پذیرفته شدن است. همه نویسندهها به دنبال تجربه کردن همین حس پذیرفته شدن هستند. آنها دوست دارند دیگران نوشتههایشان را بخوانند و کتابهایشان را بخرند. آنها دوست دارند مردم در مورد نوشتههایشان حرف بزنند و مشتاق این باشند که یک امضاء از آنها بگیرند. البته هر نویسندهای سطح توقع متفاوتی دارد. یکی با فروش رفتن صد نسخه از کتابهایش سیر میشود یکی دیگر به کمتر از ده هزار نسخه رضایت نمیدهد.
اکثر نویسندههای تازهکار نیز دنبال همین حس پذیرفته شدن هستند؛ حسی که به کمک آن میتوانند خودشان را یک نویسنده موفق بدانند. اگر به چنین حسی نرسند، در عوض باید با حسادت دست و پنجه نرم کنند. نویسندهای که خودش را موفق نمیداند، وقتی با موفقیت یک نویسنده دیگر روبهرو میشود، سرتاسر وجودش پر میشود از حس حسادت و به این فکر میکند که چرا خودش نتوانست به جایی برسد که رقیبش رسیده است.
چگونه از نویسنده شدن دلسرد نشوید
خوشبختانه تمامی این افکار را میتوان کنترل کرد و دوباره از نوشتن لذت برد. تکنیکهایی که در ادامه این نوشتار با شما در میان میگذارم به شما کمک میکنند تا با این افکار و هراس از موفق نشدن در نویسندگی کنار بیایید و به کارتان برسید.
۱- یادتان باشد نویسنده شدن وقت زیادی میخواهد: اولین و مهمترین توصیهای که میتوانم به نویسندههای تازهکار داشته باشم این است که فراموش نکنید این یک مسیر فوقالعاده طولانی است. اگر در همان سال اول فعالیتتان فکر کنید که کسی کار شما را جدی نمیگیرد پس باید نوشتن را کنار بگذارید، کاملا اشتباه میکنید.
مسلم است که در سال اول هیچ کس نوشتههای شما را مورد توجه قرار نمیدهد، سال اول که هیچ، حتی شاید ده سال اول کارتان مجبور باشید در دورترین فاصله ممکن از محبوبیت به کار خودتان ادامه بدهید و تجربه کسب کنید تا هر روز بهتر و بهتر بنویسید. هیچ نویسنده مشهوری را نمیتوانید پیدا کنید که بگوید در اولین تلاش خودش موفق شده است تا بهترین مقالات و پرفروشترین کتابها را نوشته باشد. کسانی هم که همان کتاب اولشان پرفروش میشود، قطعا قبل از انتشار اولین کتابشان سالها تمرین کرده و آموختهاند.
نوشتار مرتبط: ۱۴ نشانه یواشکی که نشان میدهند شما نویسنده هستید
از بین تمام کسانی که وارد مسیر نویسندگی میشوند، فقط آنهایی موفق میشوند که دلسرد نمیشوند و سالها بی هیچ توقعی به نوشتن میپردازند و تجربه کسب میکنند. نویسنده موفق شدن یعنی بارها نادیده گرفته شدن، بارها عدم پذیرش نوشتهها و کتابها توسط ناشران، بارها مورد انتقاد شدید قرار گرفتن، تا اینکه بالاخره نتیجه همانی بشود که باید. نویسنده موفق شدن به زمان زیادی احتیاج دارد.
۲- به هیچ عنوان تسلیم نشوید: تنها یک عامل است که سبب میشود یک نویسنده به آنچه می خواهد نرسد و آن هم تسلیم شدن است. اگر نویسندهای از نوشتن لذت نبرد، نوشتن برای او میتواند کار واقعا مشکلی باشد. برخیها مدتها زحمت میکشند تا یک نوشتار را آماده کنند و به اتمام برسانند. حال اگر ببینند که این نوشتار مطابق میلشان واکنشی دریافت نمیکند، چنان در هم میشکنند که فورا به تسلیم شدن میاندیشند.
نوشتار مرتبط: ۱۲ تکنیک برای غلبه بر حس اضطراب در هنگام نوشتن
هرگز تسلیم نشوید. بهترین راه برای مقاومت در برابر احساس تسلیم شدن این است که نوشتن را برای خودتان به کاری لذتبخش تبدیل کنید؛ طوری که حتی اگر کسی نوشتههای شما را مورد توجه قرار نداد، به خودتان بگویید «ایرادی ندارد، دست کم خودم از نوشتن لذت بردم.»
۳- هدف دیگری غیر از موفق شدن داشته باشید: اکثر اوقات، وقتی روی یک هدف به خصوص تمرکز کنید و تمام مدت بکوشید که به آن هدف طلایی برسید، با کوچکترین شکستی ناامید میشوید. برای نویسندهها این هدف طلایی میتواند موفق شدن و محبوب شدن باشد یا کسب درآمد خیلی خوب از راه نویسندگی. هدف طلایی شما به عنوان نویسنده اگر چنین مواردی باشد، پیشنهاد میکنم در اولین فرصت هدف خود را تغییر بدهید.
نوشتار مرتبط: درسهایی برای تقویت قدرت نویسندگی
روی هدف دیگری متمرکز شوید. مثلا با خودتان قرار بگذارید که روزی ۵۰۰ کلمه بنویسید، یا هر هفته نوشتن شش صفحه را به اتمام برسانید، یا اینکه هر ماه ۱۵ مقاله بنگارید. با تمرکز کردن روی این اهداف خودتان را موظف میکنید که به نوشتن ادامه بدهید و به ناامیدی فکر نکنید. به مرور زمان خودتان متوجه خواهید شد که کم کم دیگران به کار شما اهمیت میدهند چون شما ثابت کردهاید از آن نویسندههایی نیستید که خیلی زود بیخیال میشوند.
۴- راه را بر روی هر بهانهای ببندید: بعد از آنکه اولین شکستتان در نویسندگی را تجربه کردید، به این فکر نکنید که به جای نویسنده شدن چه کار دیگری میتوانید انجام بدهید. شاید فکر کنید بهتر است بروید سراغ نقاشی یا طراحی، یا اینکه بروید وارد بازار کار بشوید، یا در فروشگاه یکی از نزدیکان خانوادگی خود کار کنید، یا هر کار دیگری.
نوشتار مرتبط: ۷ روش برای اینکه بیشتر و سریعتر بنویسید
نه! برای یک نویسنده نوشتن باید بهترین، مهمترین و اصلیترین حرفه جهان باشد. برای نویسنده نوشتن نه تنها باید اولین انتخاب بلکه باید تنها انتخاب ممکن باشد. میخواهید نویسنده بشوید؟ پس به خودتان بقبولانید که نویسنده شدن تنها راهی است که پیش پای شما قرار دارد و شما هیچ گزینه دیگری ندارید. هر چند بار هم که شکست بخورید، چارهای ندارید جز اینکه بنویسید و این بار بهتر از قبل بنویسید.
پایان نوشت
دلسردی بلایی است که به جان اکثر نویسندهها میافتد، به خصوص اگر تازهکار باشند. برای همین است که از بین تعداد پرشماری از افرادی که وارد این حیطه میشوند، تنها عده کمی باقی میمانند و به راه خود ادامه میدهند. اگر میخواهید در بین همان گروه قلیل باشید، فکر دلسرد شدن را هم از سرتان بیرون کنید و به هر قیمتی که شده دست از نوشتن نکشید. به عنوان یک توصیه کارآمد برای رهایی از بند ناامیدی در نویسندگی، کافی است تنها برای خودتان بنویسید، نه برای خوشایند دیگران یا هر علت دیگری.
2 دیدگاه روشن ۱۰ تکنیک برای اینکه فکر نکنید یک نویسنده شکستخورده هستید
بهراد عالی بود
بزرگواری امیر جان.