پیشتر و در پست دیگری با هم در مورد زاویه دید اول شخص، معنا و مفهوم آن و اهمیت این شیوه روایت در بین نویسندهها و مخاطبان مسائلی را مرور کردیم و دانستیم که تقریبا هر نویسندهای که میخواهد وارد حیطه داستاننویسی بشود باید نوشتن از دید اول شخص را به خوبی تمرین کند و یاد بگیرد.
گرچه تقریبا همه ما آدمها تعریف کردن یک ماجرا از زاویه دید اول شخص را بلدیم چون هر وقت میخواهیم آنچه دیدهایم را بیان کنیم، از همین زاویه دید استفاده میکنیم، اما با این حال اگر بخواهیم به صورت حرفهای وارد این شیوه روایت بشویم موضوع فرق میکند. این کار ظرایف و جزئیاتی دارد که میتواند تفاوتهای بین یک نویسنده حرفهای با یک نویسنده ساده یا کسی که اصلا نویسنده نیست را به خوبی مشخص میکند. پرداختن به این ظرایف و جزئیات به دقت نظر و تجربه قابل توجهی نیاز دارد.
نوشتار مرتبط: آنچه باید در مورد زاویه دید اول شخص در داستاننویسی بدانید
چند اشتباه متداول در داستاننویسی با زاویه دید اول شخص
همین ریزهکاریهاست که نوشتن با این زاویه دید را به یک چالش تبدیل میکند. البته چالشها همیشه میتوانند موقعیتهایی برای خلاقیت و نوآوری فراهم سازند. اگر تصمیم گرفتید با زاویه دید اول شخص داستانی بنویسید، بد نیست با اشتباهات متداول در این زمینه آشنا شوید تا دچار کلیشهها و نقاط ضعف معمول بین نویسندههای بیتجربه نشوید. با هم چند نمونه از همین اشتباهات را مرور میکنیم.
۱- راوی بیش از حد آگاه: یکی از اولین اشتباهاتی که نویسندههای نوپا در توصیف داستان از دید اول شخص مرتکب میشوند این است که نمیدانند راوی تا چه حد باید از آنچه در طول قصه اتفاق میافتد آگاه باشد. به عنوان مثال، اگر راوی اول شخص بخواهد کشمکشهای درونی یک کاراکتر دیگر را توصیف کند، این توصیف باید به شکل حدس و گمان راوی از ظاهر آن کاراکتر باشد، نه به شکلی که انگار راوی دقیقا میداند آن کاراکتر به چه فکر میکند یا چه احساسی دارد.
شاید فکر کنید این میتواند برای شما به عنوان نویسنده یک نوع محدودیت تلقی شود. فرض کنید میخواهید در یک صحنه از داستان توضیح بدهید که یکی از کاراکترها چه احساسی دارد. آن وقت چه؟ البته پاسخ روشن است. راوی همیشه میتواند با یک توضیح ساده از سر و شکل کاراکترها، احساسات درونی آنها را به مخاطب نشان بدهد. مثلا ممکن است بخواهید بنویسید:
«من به مهسا گفتم اوضاع از چه قرار است. مهسا به محض اینکه خبر را شنید احساس نگرانی کرد.»
مسلما راوی اول شخص داستان شما نمیتواند بداند مهسا دقیقا چه احساسی را در هر لحظه تجربه میکند (مگر اینکه راوی قصه یک روانشناس حرفهای باشد)، اما برای آنکه بتوانید پیام مشابهی را به مخاطب منتقل کنید میتوانید بنویسید:
«من به مهسا گفتم اوضاع از چه قرار است و دیدم که مهسا با نگرانی اطراف را نگاه میکند.»
در جمله دوم باز هم به مخاطب گفته میشود که کاراکتر مهسا از شنیدن خبرها نگران شده است، اما نه به شکلی که به نظر برسد راوی اول شخص بیش از حد میداند.
۲- راویهای متفاوت با لحنی یکسان: اینکه بگوییم یک داستان از زاویه دید اول شخص روایت شده است به این معنا نیست که کل داستان از دید یک راوی یکسان توصیف شده باشد. بسیاری از نویسندهها و داستاننویسها برای آنکه در قصه خود تنوع ایجاد کنند و محدود به دانستههای یک راوی واحد نباشند، چند شخصیت مختلف را به عنوان راوی انتخاب میکنند و هر بخش از قصه را به صورت اول شخص و از دید همان کاراکتر به تصویر میکشند. این تکنیک را بیشتر در میان رمانهای نوجوانان میبینیم. اگر نویسنده بتواند به درستی از این تکنیک استفاده کند میتواند به داستان خودش لایههای مختلفی بدهد و ساختار قصه را کمی پیچیدهتر کند؛ یک نوع پیچیدگی مثبت که مخاطبان قصه حسابی از آن لذت خواهند برد. اما به هر حال استفاده از این فن میتواند خیلی سخت باشد، چون اگر نویسنده ماهر نباشد ممکن است سبب شود که مخاطبان کاراکترها را با هم اشتباه بگیرند یا قصه را به درستی متوجه نشوند.
نوشتار مرتبط: چگونه باید در داستاننویسی حس ترس را ایجاد کرد
نوشتن با زاویه دید اول شخص برای اکثر نویسندههای تازهکار گزینه جذابی به نظر میرسد چون این زاویه دید به آنها اجازه میدهد تا از لحن واقعی خودشان در توصیف ماجرا کمک بگیرند و این نوشتن را برای آنها آسانتر خواهد کرد. ولی اگر نویسنده بخواهد از چند شخصیت به عنوان راوی اول شخص استفاده کند و برای همه آنها لحن یکسان خودش را به کار بگیرد و لغات و اصطلاحات مشترکی را مورد استفاده قرار دهد، آن وقت داستان به مشکل میخورد. اگر خواستید از دید راویهای مختلف قصه را روایت کنید، سعی کنید برای هر کاراکتر که به عنوان راوی برمیگزینید، یک لحن مجزا و منحصر به فرد بسازید تا مخاطب احساس کند که راویها درست مثل آدمهای دنیای واقعی با هم تفاوت دارند.
۳- توضیحات غیرعادی در مورد خود راوی: حال اگر بخواهید فقط از یک کاراکتر به عنوان راوی اول شخص استفاده کنید، ممکن است در توضیح دادن حالات و وضعیت راوی به مشکل بر بخورید. داستاننویس به سادگی میتواند از دید راوی وضعیت کاراکترهای دیگر، خصوصیات ارتباط بین کاراکترها و همینطور نمای کلی داستان در هر لحظه را توصیف کند، اما او به غیر از چشمان خود راوی هیچ چشم دیگری ندارد که از طریق آن بتواند خود راوی را روایت نماید. همین مساله موجب میشود که راوی از نظر مخاطب به یک شخصیت نامرئی و فراموششدنی تبدیل شود.
برای دور زدن این محدودیت، نویسندهها میتوانند از حقههایی نسبتا ساده کمک بگیرند؛ حقههایی همچون خیره شدن راوی به آینه برای نگاه کردن به خودش. نمونه زیر را در نظر بگیرید:
«در حالی که به آینه نگاه میکردم، لباسم را از نظر گذراندم. کت و شلوار رنگ باختهای که از کمد پدرم برداشته بودم به تنم زار میزد. موهایم کمی به هم ریخته بود و چشمهایم شدیدا خسته به نظر میرسیدند. از یک سو به خاطر ظاهرم کمی احساس خجالت میکردم ولی از سوی دیگر بوی پدر را از آن کت و شلوار قدیمی حس میکردم و این حس خیلی خوبی بود. در این پنج سال که او را از دست دادم دنیا برایم تیره و تار شده بود.»
در چنین صحنههایی خوب است همیشه از خود بپرسید که آیا توصیف سر و شکل راوی میتواند به پیشرفت روند داستان کمکی کند یا نه. هدف این است که جزئیات قصه برای مخاطب جالب باشد، نه آنکه یک سری جزئیات به درد نخور به داستان اضافه شود.
اگر هم خواستید خصوصیات درونی راوی را توضیح بدهید، بهتر است به فکر حقههایی از این دست باشید. بیشک این خیلی عجیب خواهد بود اگر سعی کنید از زبان خود راوی در مورد خصوصیاتی همچون میزان هوش و ذکاوت او حرف بزنید. پس به جای نقل کردن، باید نشان بدهید. از دیالوگها یا نحوه تعامل کاراکتر راوی با محیط اطرافش میتوانید ویژگیهای ناگفتنی او را به مخاطب انتقال بدهید.
۴- تاکید بیش از حد بر روی زاویه دید اول شخص: اگر اهل مطالعه کتاب و خواندن قصههای داستانی باشید، احتمالا تا به حال بارها با این اشتباه نویسندههای نه چندان کاربلد روبهرو شدهاید. برخی از داستاننویسها در روایت داستان خود از زاویه دید اول شخص، بیش از حد روی زاویه دید اول شخص در جملات خود تاکید میکنند و این اصلا خوب نیست. قانون کلی این است که وقتی راوی اول شخص میخواهد تجربیات خودش را بیان کند، نیازی نیست حتما این تجربیات را مستقیما از زبان خودش بگوید. مثلا به جای اینکه بنویسید:
«صدای یک کلاغ را شنیدم که با بیتابی قار قار میکرد.»
میتوانید بنویسید:
«یک کلاغ با بیتابی قار قار میکرد.»
واضح است که مخاطب داستان شما بعد از کمی مطالعه میتواند بفهمد که شما از راوی با زاویه دید اول شخص استفاده کردهاید، پس مجبور نیستید در هر جمله این مساله را به او یادآوری کنید.
نوشتار مرتبط: قوس شخصیتی چیست و چطور باید آن را در داستان پدید آورد؟
پایاننوشت
حالا که با کلیات زاویه دید اول شخص در داستاننویسی آشنا شدید و دانستید که این شیوه روایت چه اشتباهات رایجی دارد، آماده هستید که یک داستان با این زاویه دید بنویسید. اگر هم هنوز حال و حوصله نوشتن یک داستان را ندارید، دست کم حالا وقتی دارید یک قصه با دید اول شخص میخوانید میتوانید بفهمید که نویسنده تا چه اندازه کاربلد بوده است.