در سخن، هر گاه حرف از دید و نگرش به میان میآید معمولا هر دو را مترادف یکدیگر میدانیم. هر دو در لغت به معنی عقیده یک شخص نسبت به یک مساله ترجمه میشود. ولی زمانی که بخواهیم در حرفه نگارش داستان به این دو کلمه بنگریم، ما با دو مفهوم کاملا متفاوت مواجه هستیم.
شاید اگر بخواهم به طور خلاصه موضوع را شرح بدهم بتوانم اینطور بگویم که دید در داستان به شیوه نگارش و روایت قصه میپردازد، در حالی که نگرش همان جهانبینی کلی شخصیت داستان است.
حال اگر بخواهیم به طور مفصل به این مساله بپردازیم و ببینیم که هر کدام از این دو ماهیت در عمل چه معنایی دارند و چطور میتوانند مکمل یکدیگر باشند، لازم است کمی بیشتر وارد جزئیات بشویم.
مفهوم دید در نگارش داستان
دید یا همان زاویه دید همان شکل و شیوهای است که نویسنده برای روایت داستان برمیگزیند. به طور کلی ما سه زاویه دید در توصیف یک داستان داریم: دید اول شخص، دید سوم شخص و نهایتا دید دوم شخص که بسیار نادر و غیر معمول است.
قبل از اینکه دست به قلم بشوید و شروع به نگارش داستان نمایید، باید در مورد هر کدام از این زوایای دید مطالعه کنید و بیاموزید تا اینکه بتوانید تشخیص بدهید که کدام زاویه دید برای داستان شما بهتر جواب میدهد.
نحوه روایت داستان توسط شما به عنوان نویسنده، تاثیر مستقیم و روشنی بر روی درک و فهم شخصیتهای قصه دارد. گذشته از این، زاویه دید داستان روی ارتباطی که مخاطبان قصه با شخصیتها برقرار میکنند نیز اثر میگذارد.
مفهوم نگرش در داستاننویسی
نگرش یعنی جهانبینی یک کاراکتر در یک داستان. نگرش شامل گذشته کاراکترها، رفتارشان و همینطور طرز فکرشان میشود. به بیان دیگر، این نگرش شخصیتهای داستان است که معین میکند در برابر وقایع قصه چه نوع واکنشی از خودشان نشان میدهند.
یکی از بهترین روشها برای درک نگرش در داستاننویسی این است که یک گروه از شخصیتهای قصه را در یک موقعیت واحد و یکسان قرار دهید. اگر شخصیتپردازی به درستی انجام شده باشد، هر کدام از کاراکترها نسبت به این موقعیت یکسان واکنش متفاوتی از خودش نشان میدهند و نتیجه متفاوتی هم خواهند گرفت.
حال ممکن است برخی از نویسندهها پیش خودشان فکر کنند که چون داستانشان را دارند از دید راوی توصیف میکنند دیگر نیازی ندارند که به نگرش شخصیتهای داستان اهمیت بدهند، در حالی که این کاملا اشتباه است. حتی اگر راوی هیچ یک از شخصیتهای داستان نباشد، باز هم شما به عنوان نویسنده باید نگرش تک تک کاراکترهای قصه را مد نظر قرار دهید. تنها در این صورت است که موفق به نوشن یک داستان تاثیرگذار میشوید.
برای آنکه بهتر متوجه اهمیت تعیین نگرش شخصیتها در داستان بشوید شاید بد نباشد بدانید که یک ضد قهرمان معمولا خودش را یک شخصیت منفی نمیبیند، بلکه خیال میکند کارهایی که انجام میدهد کاملا درست هستند. یک آنتاگونیست برای هر کاری که انجام میدهد دلیل و منطقی دارد، درست مثل یک پروتاگونیست.
انواع دید در نگارش داستان و تاثیر آنها بر روی نگرش کاراکترها
شاید برای شما این سوال پیش آمده باشد که چرا دید و نگرش این چنین ساده با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند؟ پاسخ این است دید و نگرش عملا مکمل هم هستند.
همانطور که اشاره شد، در نگارش داستان کلا سه زاویه دید داریم. هر کدام از این زوایای دید به شکل متمایزی روی نگرش شخصیتهای داستان تاثیر میگذارند و هر کدام از این دیدها نقاط ضعف و قوت مخصوص به خودشان را دارند.
۱- دید اول شخص: این زاویه دید زمانی به کار میرود که راوی قرار است خودش یکی از شخصیتهای داستان باشد؛ شخصیتی که دارد رویدادهای زندگی خودش را برای مخاطب شرح میدهد. تشخیص دادن داستانهایی با دید اول شخص کار سادهای است. در این نوع داستانها معمولا راوی برای خطاب قرار دادن خودش از کلمههایی مثل «من» یا «خودم» استفاده میکند.
وقتی میخواهید قصه خود را با دید اول شخص بنویسید، قبل از هر کاری باید بدانید که راوی دقیقا کدام یک از کاراکترهای داستان است. اغلب اوقات، راوی اول شخص همان قهرمان داستان یا پروتاگونیست است.
مزیت دید اول شخص این است که مخاطب داستان خیلی راحت میتواند حس و حال شخصیت راوی را درک کند، چون در هر لحظه دارد خودش را به جای او قرار میدهد و دنیای داستان را از دید او نگاه میکند و به بیان دیگر، مخاطب دارد قصه را از نگرش شخصیت راوی مینگرد. این دید برای روایت فوقالعاده است چون بین شخصیت داستان و خواننده آن یک اتصال برقرار میکند و مخاطب از طریق این اتصال میتواند افکار، عواطف و رویدادهای اطراف کاراکتر را دقیقا به سان خود کاراکتر احساس کند، بنابراین ارتباط حسی بین مخاطب و شخصیت به حداکثر میرسد.
البته بزرگترین مشکلی که روایت داستان از دید اول شخص دارد این است که نویسنده در پیدا کردن بهانه برای توصیف حس و حال کاراکتر دچار مشکل میشود. گاهی نویسندهها میتوانند سعی کنند موقعیتی را ایجاد کنند که کاراکتر به شکلی حس خودش را با مخاطب در میان بگذارد، اما حرف زدن شخصیت با خودش یا ایستادن در برابر آینه و حرف زدن با تصویر خودش، روشهای نسبتا کلیشهای و غیرمعمولی به شمار میروند. پس بد نیست این نقطه ضعف را هم در هنگام نوشتن داستانهایی با راوی اول شخص در نظر داشته باشید.
نوشتار مرتبط: آنچه که باید در هنگام شخصیتپردازی از خود بپرسید
از سوی دیگر، این امکان وجود دارد که راوی اول شخص یک شخصیت فرعی باشد، یعنی کسی که در داخل داستان است، با پروتاگونیست ارتباط مستقیم دارد و میکوشد تا آنچه بر قهرمان داستان میرود را روایت نماید. مثل نیک کاراوی در گتسبی بزرگ که داستان گتسبی را روایت میکند، یا داستان قتل به ترتیب الفبا از آگاتا کریستی که راوی داستان شخصی به غیر از هرکول پوآرو است.
در این نوع قصهها، مخاطب به جای آنکه با پروتاگونیست ارتباط احساسی برقرار کند، اعمال قهرمان داستان را از دید یک شخصیت دیگر دنبال مینماید. از این روش روایت اول شخص زمانی استفاده میکنند که نویسنده تشخیص بدهد مخاطب به راحتی نمیتواند با شخصیت اصلی همراهی کند، در حالی که ایجاد ارتباط با یک شخصیت فرعی در داستان را آسانتر میبیند.
روایت اول شخص داستان از دید یک شخصیت فرعی اغلب به درد داستانهای جنایی میخورد، چون در این صورت دست نویسنده برای ایجاد تعلیق در قصه حسابی باز خواهد بود.
۲- دید دوم شخص: این دید در بین تمامی زوایای دید، نادرترین شیوه روایت داستان است چون توصیف قصه از دید دوم شخص اصلا کار سادهای نیست. در روایت با دید دوم شخص، نویسنده با به کار بردن کلماتی چون «تو» و «خودت» مخاطب را مستقیما خطاب قرار میدهد، به گونهای که انگار خواننده داستان خودش یکی از شخصیتهای داستان (معمولا شخصیتی اصلی) است. البته این شیوه نگارش در بین آثار غیر داستانی محبوبیت بیشتری دارد، برای همین است که زاویه دید دوم شخص در بین کتابهای انگیزشی و آموزش موفقیت کاربرد بیشتری دارد.
بزرگترین مزیت استفاده از دید دوم شخص برای روایت داستان این است که مخاطب خیلی راحت میتواند با داستان ارتباط برقرار کند، چون این در واقع خودش است که دارد داستان را تجربه میکند و نویسنده او را به عنوان شخصیت قصه خودش انتخاب کرده است. اگر از پس دشواری نگارش داستان با این دید بر بیایید، ممکن است بتوانید داستانهای خوبی بسازید.
۳- دید سوم شخص: این دید در بین نویسندههای آثار داستانی بیش از همه محبوب است چون انعطاف بیشتری دارد و دست نویسنده را باز میگذارد. در این شیوه روایت شما به عنوان نویسنده محدود به درک و فهم شخصیتهای داستان نیستید و میتوانید جهانبینی وسیعتری از دنیای داستان را در اختیار داشته باشید.
در داستانهایی با دید سوم شخص معمولا از کلمههایی مثل «او» یا «آنها» استفاده میشود، یا اینکه نام شخصیتها برای خطاب قرار دادنشان به کار میرود. شاید جالب باشد بدانید که زاویه دید سوم شخص بر مبنای نگرش کاراکترهای داستان دارای زیردستههای متعددی است.
یکی از این زیردستهها، دید سوم شخص محدود نام دارد. در این شیوه روایت، نویسنده کل داستان را تنها حول محور یک کاراکتر بیان میکند و صرفا حرکات و اعمال او را دنبال مینماید. دید سوم شخص محدود مسلما در مقایسه با دید اول شخص، محدودیتهای کمتری برای نویسنده دارد چون دیگر مجبور نیست کل داستان را از دید آن کاراکتر به خصوص شرح بدهد، اما از سوی دیگر آزادیهای دید سوم شخص نامحدود را هم ندارد چون نویسنده دیگر نمیتواند به تجربیات دیگر شخصیتهای داستان بپردازد.
نوشتار مرتبط: کشمکش در داستان چیست و چگونه شکل میگیرد؟
شیوه دیگر روایت از دید سوم شخص، روایت سوم شخص چندگانه نام دارد. در این شیوه توصیف داستان، نویسنده با دید سوم شخص ماجراهای پیش پای دو یا چند شخصیت داستان را دنبال میکند و اجازه دارد هر وقت لازم دانست کاراکتر مورد بحث را تغییر دهد. این شیوه روایت برای نشان دادن جنبههای مختلف یک داستان، گزینه فوقالعادهای به شمار میرود. البته نویسنده باید حواسش جمع باشد تا تعداد کاراکترها را زیاد بالا نبرد، چون در این صورت مخاطب داستان ممکن است سردرگم شود.
دانای کل نیز یکی دیگر از روشهای روایت با دید سوم شخص به حساب میآید. در این روش، راوی همه چیز را در مورد دنیای قصهاش میداند، چه در مورد گذشته باشد، چه در مورد حال و چه در مورد آینده. هیچ محدودیتی وجود ندارد، نه در زمینه تعداد کاراکترهایی که ماجراهایش را دنبال میکنیم و نه در این مورد که چقدر وارد جزئیات مربوط به هر کاراکتر میشویم. اگرچه دانای کل به نویسنده آزادی بیاندازهای میبخشد، اما از سوی دیگر ممکن است سبب شود که احتمال برقراری ارتباط بین مخاطب و کاراکترهای داستان نیز کاهش یابد. گذشته از این، در شیوه روایت دانای کل، دیگر خبری از راوی غیرقابل اعتماد وجود ندارد.
پایاننوشت
شاید دید و نگرش شبیه به هم باشند، ولی وقتی میخواهید داستانی را خلق کنید، متوجه تفاوت واقعی بین این دو میشوید. زاویه دید به شیوه روایت داستان توسط نویسنده مربوط میشود اما نگرش به جهانبینی شخصیتهای داستان ارتباط دارد. بخش جالب ماجرا اینجاست که همانطور که در این مقاله توضیح داده شد، نگرش و دید در نگارش داستان به روشنی روی یکدیگر تاثیر میگذارند.