تکرار در نوشتار. تکرار در نوشتار. شاید صدها بار با این سوال مواجه شده باشم که اگر نویسندهای در کارش مدام تکرار کند لزوما به این معنی است که در نوشتن ضعیف است؟ خیلی دوست داشتم پاسخ سادهای به این سوال بدهم، ولی برای چنین پرسشی هیچ پاسخ سادهای وجود ندارد.
همه ما وقتی میخواهیم روی موضوعی تاکید کنیم، عادت داریم که به تکرار کردن روی بیاوریم. چرا چنین عادتی داریم؟ چون تصور میکنیم که با تکرار کردن میتوانیم موضوع مورد بحث را به شکل سادهتری در ذهن مخاطب ماندگار سازیم. مسلما تصور ما اصلا اشتباه نیست. ما آدمها با تکرار است که یاد میگیریم و به خاطر میسپاریم.
اگر یک حرف را یک بار به ما بگویند، آن حرف مثل چند نقطه در ذهن ما اثر میگذارد. یک بار دیگر اگر آن حرف را بشنویم، مجددا چند نقطه جدید نزدیک همان نقطههای قبلی به وجود میآیند. حال اگر آن حرف به اندازه کافی برای ما تکرار بشود، آن نقطهها آنقدر زیاد میشوند که به یک خط کامل تبدیل میگردند. وقتی نقطهها به خط تبدیل شدند تازه میتوانیم با اطمینان بگوییم که موضوع را به طور کامل به ذهن سپردهایم.
در مورد نویسندگی هم چنین است. اگر موضوع مهمی را بخواهیم منتقل کنیم لازم است که آن را به طرق مختلف تکرار کنیم. اما تکرار کردن مثل یک شمشیر دو لبه است. اگر بلد نباشیم درست تکرار کنیم، نوشتههای ما خسته کننده و ضعیف قلمداد میشوند. از سوی دیگر، اگر درست تکرار کنیم بیآنکه کیفیت نوشتار ما افت کند میتوانیم پیام خود را در ذهن مخاطب ماندگار کنیم.
تکرار کردن در نوشتار انواع و اشکال مختلفی دارد. برخی از این اشکال نشانه ضعف و برخی دیگر نشانه قدرت نویسنده هستند. اگر کنجکاو شدهاید، میخواهم این موضوع را کمی مفصلتر توضیح بدهم. در این مقاله با هم با انواع و اشکال مختلف تکرار کردن در نوشتار آشنا میشویم و یاد میگیریم که چطور درست تکرار کنیم.
تکرار در کلمات و عبارات
متداولترین شکل تکرار در بین نویسندههای تازهکار همین تکرار در کلمات و عبارات است. وقتی نگاهی به کارشان میاندازید در هر پاراگراف میتوانید به سادگی متوجه این نقص بشوید.
بله! گفتم نقص. تکرار در کلمات و عبارات عمدتا نشانه نقص در نوشتن است. البته این شامل کلمات کلیدی نمیشود. گاهی لازم است یک کلیدواژه را چند باری در متن تکرار کرد تا به مخاطب یادآور شد که کل نوشتار در مورد چه کلمهای نوشته شده است و او باید کدام کلمه را حتما به خاطر بسپارد.
فکر کنید آهنگی را گوش کنید که در تمام بخشهای شعر آن خبری از همخوان یا همان Chorus نباشد و به بیان دیگر فقط از بخش یا همان Verse تشکیل شده باشد. اصلا گوش دادن به چنین آهنگی لذت دارد؟ مسلما نه. ما دوست داریم تکهای از شعر در آهنگ تکرار شود چون از این طریق آن آهنگ در ذهن ما ماندگار خواهد شد و هر بار که ریتم مربوط به همخوان شعر را بشنویم خیلی راحت میتوانیم کل همخوان را به یاد بیاوریم.
در نوشتارها هم باید کلمات یا عبارات مهم را تکرار کرد اما به میزان لازم و نه بیش از حد. به عنوان مثال، در داستاننویسی گاهی لازم است برخی از خصوصیات هر شخصیت چند باری در طول داستان تکرار شود تا خواننده یادش بیاید که شخصیت مورد نظر چه خلق و خویی دارد. هیچ داستاننویسی انتظار ندارد که خواننده داستان را به عقب برگرداند تا دوباره در مورد شخصیتها اطلاعات جمع کند، پس این هنر خود داستاننویس است که در مواقع ضروری موارد لازم را به مخاطب یادآوری نماید.
تکرار کردن هدفمند در طول نوشتار میتواند تجربه روانتری را برای مخاطب نوشتار رقم بزند.
گوین هارلی / نویسنده و پروفسور زبان انگلیسی
به غیر از کلمات و عبارات کلیدی، باقی بخشهای یک نوشتار اگر تکراری بشوند مخاطب را خسته میکنند. مثلا صفتها، قیدها و افعال هرگز نباید در طول یک پاراگراف و در طول کل نوشته مدام پشت سر هم به دفعات فراوان آورده شوند.
دقیقا به همین خاطر است که تاکید دارم نویسندهها باید روی مطالعه کردن خیلی وقت بگذارند، چون با مطالعه کردن آثار دیگر نویسندههاست که میتوانید دایره لغات خود را گسترش بدهید و به کلمات و عباراتی که مینویسید تنوع ببخشید.
نوشتار مرتبط: رمانها چطور میتوانند از شما نویسنده بهتری بسازند؟
حالا اگر کنجکاو شدهاید و دوست دارید بدانید که چه نوع تکراری در متن میتواند سبب قدرت بخشیدن به انتقال پیام در نوشتار بشود، میخواهم شما را با انواع تکرار در ادبیات آشنا کنم:
- آنافورا: به نوعی از تکرار میگویند که کلمات تکراری در ابتدای جملات آورده میشوند، اما ادامه جملات تکراری نیستند. اگر دنبال یک نمونه معروف از آنافورا میگردید میتوانم سخنرانی مشهور مارتین لوتر کینگ را به شما یادآوری کنم؛ همان سخنرانی شناخته شدهای که کینگ در ابتدای بسیاری از جملات خود با عبارت «من رویایی دارم» شروع میکرد.
- اپیستروفی: این نوع تکرار کاملا برعکس آنافورا است. اپیستروفی یعنی تکرار کلمات در پایان عبارات یا جملهها در حالی که بخشهای ابتدایی تکراری نیست. آبراهام لینکلن در سخنرانی گتیسبرگ از این نوع تکرار استفاده کرد وقتی گفت «حکومت مردم، از مردم و برای مردم، هرگز نباید از روی زمین حذف شود.»
- سیمپلوسی: ترکیب آنافورا و اپیستروفی، تکرار سیمپلوسی را تشکیل میدهد. به بیان دیگر، در سیمپلوسی یک عبارت یا کلمه در ابتدای جملات و یک عبارت یا کلمه دیگر در انتهای جملات تکرار میشود. بیل کلینتون یک بار گفت «وقتی سخن از نفرت به میان میآید، اجازه دهید قیام کنیم و بر خلافش سخن بگوییم. وقتی سخن از خشونت به میان میآید، اجازه دهید قیام کنیم و بر خلافش سخن بگوییم.» این یک سیمپلوسی به معنای واقعی کلمه بود.
- آنتاناکلاسیس: وقتی از یک کلمه یکسان به صورت تکراری استفاده میکنید اما هر بار یک معنی متفاوت را مد نظر قرار میدهید، در واقع دارید از آنتاناکلاسیس استفاده میکنید. مثلا در شعر «آن یکی شیر است که آدم میخورد، آن یکی شیر است که آدم میخورد» شیر اول به معنی شیر درنده است و شیر دوم به معنی شیر خوراکی است (یا برعکس).
- آنتیستاسیس: دقیقا مشابه آنتاناکلاسیس است اما با این تفاوت که کلمات تکراری باید معانی متضاد (و نه صرفا متفاوت) داشته باشند. البته این مورد در زبان فارسی چندان متداول نیست.
- بازگویی مثبت – منفی: یکی دیگر از انواع تکرار این است که یک عبارت مشابه را دو مرتبه به کار ببرید، یک بار با مضمون مثبت و یک بار با مضمون منفی. مثل همان جمله معروف جان اف کندی که گفت «نپرسید کشور شما چه کاری میتواند برای شما انجام دهد، بپرسید شما چه کاری برای کشورتان میتوانید انجام دهید.»
- اپیزوکسیس: یعنی تکرار ساده یک کلمه به صورت پشت سر هم. به همین سادگی. مثلا «چرخیدم، چرخیدم، چرخیدم» یک اپیزوکسیس محسوب میشود.
پس همانطور که میبینید تکرار کردن کلمات و عبارات همیشه هم به معنی ضعیف بودن نویسنده نیست و حتی میتواند نشانه قدرتمندی او باشد. راستی! اگر دارید به این فکر میکنید که چرا این اسمها اینقدر پیچیده هستند به خاطر این است که این اسامی همگی ریشه یونانی دارند.
تکرار در مفهوم
تکنیک تکرار در مفهوم گرچه یک تکرار به شمار میرود اما اگر به اندازه و به درستی مورد استفاده قرار بگیرد میتواند نشانه قدرت بالای نویسنده در تاکید کردن روی مسائل مهم باشد. لابد میپرسید منظورم از مفهوم و تکرار مفهوم چیست؟
نوشتار مرتبط: درسهایی برای تقویت قدرت نویسندگی
حتما تا به حال نوشتههای زیادی را خواندهاید که در قسمتی از متن موضوعی را مطرح میکنند و بعد درست کمی بعد از طرح موضوع مجددا همان مطلب را این بار به شکل و شمایل دیگری تکرار میکنند. برای اینکه بهتر متوجه بشوید نگاهی به مثال زیر بیاندازید:
«انتخاب بهترین و روانترین کلمات برای انتقال پیام یکی از وظایف هر نویسنده محسوب میشود؛ به بیان دیگر، این هنر نویسنده است که با برگزیدن مناسبترین کلمات بتواند پیام مورد نظر خودش را به مخاطب منتقل نماید.»
همانطور که میبینید، جملهای که بعد از «به بیان دیگر» آمده عملا همان جمله قبل از حرف ربط مرکب است. شاید فکر کنید که ضرورتی نداشت نویسنده یک جمله را دو بار پشت سر هم بیاورد، اما گاهی در متون نوشتاری لازم میشود یک جمله را دو بار پشت سر هم بیاورید. برای چنین کاری، حروف ربط مرکب ابزار خوبی هستند برای بیان همان جمله اما به شکلی متفاوت.
تکرار در موضوع
وقتی داشتم کتاب یک وبلاگنویس در مورد سبک زندگی مینیمال را ترجمه میکردم بارها با این شکل تکرار روبهرو شدم. تکرار در موضوع به نظر من خطرناکترین شکل تکرار برای هر نویسندهای به شمار میرود، چون اگر در آن زیادهروی شود متن به شدت خسته کننده میشود.
اگر اهل کتاب خواندن یا وبلاگ خواندن باشید حتما شما هم با این پدیده مواجه شدهاید. برخی از نویسندهها انگار نمیتوانند برای نوشتن موضوع جدیدی پیدا کنند و برای همین مرتبا روی همان موضوعات قبلی پافشاری میکنند و مدام به تولید محتوای تکراری مشغول هستند. این مورد را بیشتر در بین بلاگرها و نویسندههای کتابها میبینیم؛ وبلاگی که از هر ده پست وبلاگی نه پستش یک موضوع واحد دارند و هیچ حرف جدیدی در پستهایش پیدا نمیشود، یا نویسندهای که در طول یک کتاب بیست فصلی پانزده فصل را به یک موضوع خاص با محتوای تکراری اختصاص داده است.
برخی از انواع تولید محتوای نوشتاری مثل کتاب یا وبلاگ که باید انسجام موضوعی داشته باشد میتواند نویسنده را درگیر تکرار موضوعی کند. البته که کتاب یا وبلاگ باید از نظر موضوعی منسجم باشد، ولی اگر نویسنده نتواند برای موضوع مورد بحث خود تنوع محتوایی ایجاد کند، نمیتواند انتظار داشته باشد که دیگران از خواندن محتوای او خسته نشوند.
اگر میخواهید درگیر این شکل تکرار نشوید، قبل از نوشتن فصل بعدی کتاب یا پست بعدی وبلاگ از خودتان بپرسید «آیا قبلا در این مورد چیزی ننوشتهام؟ آیا نمیشد این مطلب را در فصلهای قبلی یا پستهای قبلی بگنجانم؟» اگر پاسختان به این سوالها منفی بود، پس موضوع شما تکراری نیست.
پایاننوشت
همانطور که در طول این نوشتار عنوان کردم، تکرار در نویسندگی لزوما بد نیست. اگر بلد باشید چطور و چقدر تکرار کنید میتوانید پیام خود را در ذهن مخاطب جاودان کنید. اما اگر از آن سوی بوم بیافتید و زیادهروی کنید، از دید مخاطب شما شبیه به یک نوار تکراری به نظر میرسید که همیشه همان حرفهای یکسان را میزنید. پس حواستان را جمع کنید.
با این همه، اگر در ابتدای راه نویسندگی هستید نباید اجازه بدهید که ترس از تکرار سد راهتان بشود. اکثر نویسندههای تازهکار به خاطر همین ترس از تکرار مدام با خودشان کلنجار میروند و برای همین خیلی کم مینویسند و از نوشتن لذت نمیبرند. این ترس میتواند شما را از نویسنده شدن دور نگه دارد. پس در هنگام نوشتن کلا آن را کنار بگذارید و بعدا وقتی میخواهید نوشته خود را ویرایش کنید تکرار را هم مد نظر قرار دهید.