این روزها اتفاق چندان نادری نیست اگر یک صفحه از یک روزنامه، مجله یا وبلاگ را باز کنم، یکی دو پاراگراف را بخوانم و به خاطر اشتباهات متعدد نویسنده در ارائه محتوا، مطالعه آن را متوقف کنم. کاری به غلطهای املایی ندارم، چون متاسفانه دیگر به این موارد عادت کردهام؛ منظورم بیشتر بینظمی و اشتباهات موجود در دستور نگارشی متن است. گاهی اوقات به دلیل بیتوجهی یا شاید هم بیتجربگی، متن آنچنان پیچیده و درهم میشود که حتی خود نویسنده هم نمیتواند آنچه نوشته را درست بخواند.
درست مثل هر مساله کوچک و بزرگ دیگری که به نظم نیاز دارد، نوشتارها نیز باید منظم باشند و این نظم نوشتار باید در جزء به جزء متن حس بشود. صرف اینکه یک صفحه سفید از کلمات سیاه شود، یک متن خوانا شکل نمیگیرد. به غیر از توجه به املای صحیح کلمات، باید به ارتباط بین هر کلمه، انسجام بین هر پاراگراف و انطباق بین متن و تیترها هم دقت کرد. همانطور که هر شرکتی سعی میکند محصول خود را تا حد امکان بینقص بسازد، نویسنده نیز بهتر است در رفع نواقص سبک نوشتارش کوشا باشد. حال برای آنکه این نواقص کمتر تکرار شوند، بد نیست با هم نگاهی بیاندازیم به بینظمیهایی که در متنهای فراوانی به چشم میخورند.
رعایت ترتیب مباحث
هر نوشته باید یک موضوع کلی داشته باشد و چند مبحث جزئی که در مجموع بتوانند آن موضوع کلی را برای مخاطب شرح بدهند. مشکلی که در این میان پیش میآید آن است که بعضی اوقات ترتیب مباحث جزئی در طول متن گم میشوند. مثلا ممکن است نویسنده در جایی از مطلب به یک بحث بپردازد، سپس به سراغ بحث دیگری برود ولی در میانه پرداختن به بحث دوم مجددا و بدون مقدمه به بحث اول بازگردد. این عدم رعایت ترتیب مباحث برای خواننده متن ایجاد سردرگمی و گمراهی میکند.
معمول و معقول آن است که نویسنده پیش از اینکه حتی شروع به نوشتن کند، ابتدا موضوع کلی را مشخص نموده و سپس مباحث جزئی مربوط به آن موضوع را برای خودش معین کند تا در هنگام نوشتن بتواند مطابق نقشه راهی که قبلا طرحریزی کرده، ترتیب مباحث را حفظ کند.
مجال دادن به فضای سفید
همانطور که سکوت به موسیقی معنا و وزن میبخشد، فضای سفید هم یک متن را چشمنواز میکند. پاراگرافهای کم تعداد و طویل دستآوردی جز خسته کردن چشمان مخاطب و کاهش خوانایی یک نوشتار به دنبال ندارند، ضمن اینکه فرآیند ویرایش متن را نیز مشکلتر میسازند. هیچ وقت درک نکردم چرا برخیها دوست دارند تمام نوشتههایشان را پشت سر هم و بدون هیچ فاصلهای به خورد مخاطب بدهند، مگر یک اینتر زدن چقدر مشکل است که از انجام آن شانه خالی میکنند؟ اصلا خودشان چطور میتوانند با این فرمت نوشتههای خودشان را ویرایش کنند؟ احتمالا از ویرایش کردن هم صرف نظر میکنند.
بهتر است نویسنده هر سه یا چهار خط یک بار با قطع یک پاراگراف و شروع پاراگرافی دیگر، فرصت تنفس را به چشمان مخاطب بدهد. البته باید به این نکته هم توجه شود که هر پاراگراف برای خودش باید یک نقطه شروع و یک نقطه پایان داشته باشد. اینکه پاراگراف بعدی را از وسط پاراگراف قبلی شروع کنیم، صورت مناسبی پدید نمیآورد.
ایجاد تنوع در افعال و صفات
تکرار یکی از علائم زرد بودن محتواست. متنی که در آن از یک سری افعال و صفات مشخص به طور مکرر استفاده شود، علاوه بر اثبات محدود بودن دایره لغات نویسنده، خواننده متن را نیز خسته میکند و چه بسا اینکه حتی مخاطب در میانه مطلب از خواندن ادامه آن منصرف شود. اینجاست که اهمیت مطالعه کردن برای خالق متن مشخص میشود. بیخود نیست که میگویند اگر میخواهی خوب بنویسی، اول باید خوب بخوانی. هر چه میزان مطالعه یک نویسنده بیشتر باشد، دایره لغاتش گستردهتر میشود و در نتیجه بهتر میتواند از تکرار کلمات در نوشتارهایش پرهیز کند.
البته لازم به ذکر است که در اینجا کلمات کلیدی را باید در پرانتز قرار داد. هر متنی چند کلمه کلیدی دارد که در واقع تشکیل دهنده موضوع مقاله هستند. تکرار این کلمات امری اجتناب ناپذیر و در عین حال بلامانع است. این تکرار در افعال و صفات است که سطح کیفی متن را کاهش میدهد و باید از آن دوری کرد.
پرهیز از زبان گفتار
زبان فارسی دو شاخه کاملا مجزا دارد؛ یکی لحن گفتار و دیگری لحن نوشتار. اصطلاحات و عباراتی که در لحن گفتار به کار گرفته میشوند اغلب در لحن نوشتار جایی ندارند (و برعکس). حال اگر در نوشتار از لحن گفتار استفاده شود (که البته متداول هم شده است)، هم به فراموش شدن شیوایی لحن نوشتار کمک میشود و هم خواندن متن سختتر میگردد.
چشم و ذهن مخاطب فارسی زبان عادت دارد که وقتی نوشتهای را میخواند، آن را با لحن نوشتار مطالعه کند، پس مسلما بهتر است که لحن نوشتار را برای نوشتن ارجح بدانیم. بگذریم که در لحن گفتار بسیاری از صنایع ادبی و تناسبهای دستوری را نمیتوان به کار برد و در نتیجه مجبور میشویم از آنها چشمپوشی کرده و از کلمات محدودتری استفاده کنیم. ممکن است استفاده از لحن گفتار برای نوشتارها در برخی مواقع قابل توجیه باشد، اما اگر هدف فراتر از موضوعات خودمانی و صمیمی باشد قطعا لحن نوشتار انتخاب عاقلانهتریست.
تسهیل خوانایی با تکنیکهای املایی
موضوع یک مقاله هر چه که باشد، ایجاد سهولت در خواندن آن حتما یکی از اهداف هر نویسندهای است. متنی که خواندنش آسان نباشد، هر چقدر هم که کامل و جامع باشد باز هم ارزشی ندارد. به همین خاطر است که باید برای تسهیل امر خواندن، از تکنیکهای املایی کمک گرفت.
منظور از تکنیکهای املایی، مواردی مثل استفاده از نیمفاصله در کلمات چند بخشی، پرهیز از به کار گیری کلمات غیرمعمول و پیچیده و نشانه گذاری برای ابهام زدایی از کلماتی که کژتابی دارند است. همه این روشها به افزایش میزان خوانایی نوشتار کمک قابل توجهی میکنند.
توجه به نظم نوشتار را ترویج کنیم
همه آنچه که گفته شد در توصیف اهمیت حفظ نظم نوشتار بود؛ نظمی که این روزها کمرنگ و کمرنگتر شده است. این وظیفه من و شما وبلاگ نویسها است که حداقل در وبلاگستان فارسی، منظم نوشتن را تبدیل به یک اصل اساسی کنیم تا دیگران هم اجبارا سبک صحیح نگارش را در پیش بگیرند.