نویسنده بودن یعنی چه؟ به چه کسی میگویند نویسنده؟ اصلا نویسنده کیست؟ این سوالی است که شاید در ذهن بسیاری از ما جا خوش کرده باشد، اما به هر دلیلی پاسخ مطلوبی برای آن نیافتهایم. اگر از هر کسی بپرسید که نویسنده یعنی چه، حتما به شما میگوید نویسنده کسی است که مینویسد.
نویسنده کسی است که مینویسد! تعریف سادهای به نظر میرسد اما قطعا کامل نیست. اگر یک سری به لغتنامه دهخدا بزنیم با تعریفی مشابه روبهرو میشویم. دهخدا چنین تعریف کرده است که «نویسنده یعنی آنکه نوشتن تواند.» گرچه نمیتوان گفت این معنا اشتباه است ولی با جرات میشود گفت که این معنا ناقص است.
یعنی هر کس نوشتن بلد باشد نویسنده است؟ پس با این حساب یک کودک ده ساله هم که مختصر دانشی از املاء و انشاء دارد نیز باید نویسنده دانسته شود که چنین حسابی با عقل جور در نمیآید.
این روزها با فراگیر شدن اینترنت و شبکههای اجتماعی و وبلاگها، هر کسی میتواند خود را به نوشتن مشغول سازد. اما آن جملات کوتاه و درهم و برهم و عامیانه که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشوند، یا آن پستهای وبلاگی که پر از پاراگرافهای نیم خطی و جملههای سطحی و گاهی محاوره هستند را نمیتوان به یک نویسنده نسبت داد.
برخی میگویند نویسنده کسی است که کتابی از خودش داشته باشد که این را هم تعریف خوبی نمیدانم، چون کتابها هم میتوانند از محتوای مفید تهی باشند. گذشته از این، متاسفانه با کمی پول خرج کردن، هر کسی میتواند صاحب اثر شود و یک کتاب به نام خودش به انتشار برساند، در حالی که نویسنده اصلی کتاب شخص دیگری است.
۹ نشانه بارز یک نویسنده
پس با این حساب، نمیشود چنین نتیجه گرفت که هر کس نوشت لزوما نویسنده است. برای نویسنده تعریف بهتری باید جست و آن تعریف چه میتواند باشد؟ از نظر من نویسنده کسی است که مینویسد، اما در کنارش خصوصیتهای زیر را نیز داراست:
۱- برای نوشتن دلش میتپد: نویسنده کسی نیست که هر از گاهی از سر نیازی بنویسد، بلکه او مینویسد چون دلش با نوشتن آرام میگیرد. نوشتن را باید یک هنر دانست، درست مثل نقاشی. یک نقاش از سر اجبار یا رفع تکلیف اثری خلق نمیکند، همانطور که یک نویسنده برای نگارش هر متنی از دل و جان و احساساتش خرج میکند.
غیر ممکن است که بتوانید نویسندههای واقعی را مایوس کنید – آنها به شما اهمیتی نمیدهند، فقط مینویسند.
سینکلر لوئیس
۲- به زبان علاقه دارد: ابزار یک نویسنده برای انتقال پیام زبان است. هر نویسنده فارسی زبانی پیش از همه میکوشد تا زبان فارسی را یاد بگیرد و دوست بدارد. اگر کسی با دستور زبان فارسی و شیرینیها و جذابیتهایش آشنایی نداشته باشد هرگز نمیتواند کلامی شیوا و گیرا را بنگارد. سبک نوشتار هر نویسندهای به وضوح نشان میدهد که تا چه حد در نویسندگی چیره است.
زبان فرآیندی است سراسر مملو از آفرینش؛اصول و قوانین زبان پایدار است، اما شیوه استفاده از این اصول کاملا آزاد و بینهایت متنوع است. حتی تفسیر زبان و استفاده از کلمات نیاز به آفرینشی آزادانه دارد.
نوآم چامسکی
۳- با صنایع ادبی آشناست: هیچ متنی بدون صنایع ادبی به تکامل نمیرسد. نوشتاری که بیش از حد ساده و مستقیم باشد نمیتواند آنطور که باید و شاید با دل مخاطب ارتباط برقرار کند، این لطایف و ظرایفی مثل ایهام و جناس و واجآرایی و تمثیل است که خواننده را سر ذوق میآورد.
نوشتار مرتبط: ۱۴ نشانه یواشکی که نشان میدهند شما نویسنده هستید
نویسنده را دست گویا بود
گل دانش از دلش بویا بود
اسدی
۴- با انواع نظم و نثر غریبه نیست: کسی که خودش را یک نویسنده میداند، باید با اشکال مختلف آثار ادبی آشنایی داشته باشد. برای همین است که اکثر نویسندههای بنام و کاربلد مدام مشغول مطالعه هستند، چه کتاب داستان باشد و چه غیر داستانی، چه برای چند سال اخیر باشد و چه برای چند ده سال پیش، چه شعر باشد و چه نه. گاهی یک گفتاورد از یک کتاب قدیمی یا یک بیت شعر میتواند به بهترین شکل ممکن منظور را برساند.
نویسندهها از خودشان نمیپرسند که خواندن این کتاب داستانی یا آن کتاب قدیمی به چه دردشان میخورد، بلکه در عوض سعی میکنند بخشهای جالب و مفید کتابها را به خاطر بسپارند تا در نوشتههای خود از این بخشها بهره ببرند.
هر چه بیشتر بخوانید، بیشتر مینویسید. هر چه آثار بهتری را بخوانید، آثار بهتری را هم خواهید نوشت.
انی دیلارد
۵- دایره لغات گستردهای دارد: آنچه یک نویسنده مبتدی و یک نویسنده حرفهای را از یکدیگر متمایز میسازد، همین گستردگی دایره لغات است. نویسندههای برتر نه تنها کلمات و عبارات بیشتر و متنوعتری را بلد هستند، بلکه به خوبی میدانند کجا از کدام کلمه باید استفاده کنند تا به ارزش نوشتار خود بیافزایند. آنها همیشه برای هر کلمهای تعداد پرشماری مترادف و متضاد در ذهن دارند که هر جا بهتر بدانند، از این مترادفها و متضادها کمک میگیرند تا از تکرار کلمات و افعال و صفتها در متن خود جلوگیری به عمل آورند.
اگر کسی بخواهد کلمات مناسب را در الگویی درخور و در بهترین جایگاه به کار ببرد، باید عملا خودش را در کلمات غرق کرده باشد.
هارت کرین
۶- در هر شرایطی مینویسد: کسی که صرفا مینویسد، معمولا منتظر میماند تا شرایط مساعد برای نوشتن را پیدا کند. این در حالی است که یک نویسنده واقعی در هر شرایطی میتواند و میخواهد که بنویسد. نویسندهها منتظر شرایط ایدهآل نمیمانند، چون برای ساکت کردن شوق و ذوق درونی خودشان مجبور هستند در هر موقعیتی به نوشتن پناه آورند. چه بسیار نویسندههای بزرگی که حتی در شلوغترین محیطها هم به نوشتن مشغول میشدهاند، بیآنکه به مزاحمتها اجازه دهند جلوی کارشان را بگیرند.
نوشتار مرتبط: ۱۰ پند از دستور زبان فارسی برای درستتر نوشتن
ما مینویسیم چون ندایی از درونمان به ما میگوید که باید بنویسیم و ما هم نمیتوانیم این ندا را نادیده بگیریم.
شیلا بندر
۷- به کوچکترین جزئیات توجه میکند: نویسندهها همواره به جزئیات توجه دارند و کوچکترین تغییرات را به راحتی تشخیص میدهند. چنین نگرشی به زندگی، به نویسندهها اجازه میدهد تا ایدههای بیشتر و بهتری از محیط اطراف خود بگیرند. از این گذشته، با توجه به جزئیات است که آنها میتوانند مشکلات نوشتارهای خود را پیدا کرده و رفع نمایند.
خوب نوشتن در به خاطر سپردن جزئیات خلاصه شده است. اکثر آدمها میکوشند تا فراموش کنند. شما فراموش نکنید، حتی اگر موضوع رویدادی دردناک، خجالتآور یا احمقانه باشد.
پائولا دانزیگر
تصور کنید یک نویسنده بدون چنین ویژگی مهمی اقدام به نوشتن یک داستان کند؛ دور از انتظار نیست اگر در داستان او حفرهها و نواقص زیادی پیدا کند. دلیلش این است که نویسنده این داستان اصلا نویسنده نبوده چون برای جزئیات کار خودش وقت و دقت کافی خرج نکرده است.
۸- از نقد شدن نمیهراسد: آن کس که فقط مینویسد، اغلب از منتشر کردن نوشتارهایش میترسد چون فکر میکند دیگران کار او را نمیپسندند و خودش را نیز مسخره میکنند. اما یک نویسنده از ارائه نگاشتههای خود هراسی ندارد زیرا که برای نقد شدن آمادگی دارد و حتی از این نقد شدن استقبال هم میکند. نمیتوانید حتی یک نویسنده مشهور را پیدا کنید که به خاطر نظرات منفی یک عده، کارش را کنار گذاشته باشد.
احتمالا در جهان پس از مرگ جهنمی برای نویسندهها وجود ندارد، چون در همین دنیا به اندازه کافی از سوی منتقدها و ناشران آزرده میشوند.
کریستین نستل بووی
۹- مطالب را ساده میسازد: نوشتهای که بیش از حد پیچیده و گمراه کننده باشد نمیتواند کار یک نویسنده باشد، بلکه آن را کسی نوشته که فقط نوشتن را بلد بوده است. نویسندهها میدانند که باید در نگارش خود از هر گونه پیچیدگی بیهوده دوری ورزند و در عوض مطلب را صاف و ساده عرضه دارند تا هر آن که خواست بخواند، بداند. به بیان روشنتر، نویسندهها ابتدا مطلب را برای خودشان ساده میسازند و سپس همان مفهوم ساده را جویده شده در دهان مخاطب میگذارند.
نوشتار مرتبط: ۹ نویسنده مشهور و عادتهای جالبشان برای نوشتن
هر کسی که دوست دارد نویسنده بشود باید بکوشد که مستقیم، ساده، کوتاه، قوی و شفاف بنویسد.
هنری واتسون فاولر
پایاننوشت
پس اگر بخواهم یک بار به طور ساده نویسنده را معنا کنم میگویم نویسنده کسی است که نه تنها نوشتن را بلد است، بلکه به نوشتن عشق میورزد، ادبیات را دوست دارد، از آرایههای ادبی بهره میجوید، نظم و نثر را میخواند، مترادفها و متضادها را میشناسد، برای نوشتن منتظر فرصت نمیماند، جزئیات را در نظر دارد، پذیرای نقد دیگران است و سادهنویسی را ترجیح میدهد. نظر شما چیست؟ به نظر شما یک نویسنده واقعی چه خصوصیاتی دارد؟