نویسنده شدن شاید آسان باشد، اما نویسنده حرفهای شدن چندان ساده نیست. هر کسی ممکن است یک روزی حس و حال نوشتن پیدا کند و یکی دو مقالهای یا چند ده صفحهای بنویسد، ولی پایداری در این مسیر و ادامه دادن به نوشتن و هر روز و هر روز نوشتن کار هر کسی نیست. بایدهای زیادی در این میان هست تا بتوان به کسی گفت نویسنده حرفهای.
نویسندهها در طول دوران حرفهای خود با مشکلات و احساسات معتدد و متفاوتی مواجه میشوند که کلنجار رفتن با هر کدام از این مشکلات و احساسات مثل در افتادن با هفت خان رستم است.
بعضی وقتها حس و حال نوشتن نیست، بعضی وقتها انگار باید کلا نوشتن را کنار گذاشت، گاهی وقتها آنقدر مینویسند که دیگر از نوشتن زده میشوند و حالا باید دوباره شور نویسندگی را در خودشان خلق کنند، گاهی دوست دارند دنیا و هر آنچه در آن است را دور بریزند و به گوشهای بخزند و فقط بنویسند، بعضی روزها یکبند مینویسند و خسته نمیشوند و بعضی روزها هم هر کاری میکنند حتی یک کلمه هم نمیتوانند بنویسند.
پیشفرضهای ذهنی یک نویسنده حرفهای
با این همه، تقریبا تمام نویسندههای موفق یک سری پیشفرض ذهنی را در مغز خود ذخیره کردهاند؛ پیشفرضهایی که به آنها کمک میکنند تا این مسیر پر پیچ و خم را ادامه بدهند و ناامید نشوند و دست از کار نکشند. بیایید با هم یاد بگیریم که نویسندههای حرفهای چه خصوصیاتی در طرز فکر خود دارند:
۱- کنجکاو و پرتعامل هستند: نویسندهها ایده اغلب نوشتارهای خودشان را از محیط اطرافشان میگیرند. برای همین همواره سعی میکنند نسبت به محیط اطراف خود کنجکاو باشند و با دنیا به تعامل بپردازند. چه بسیار موضوعاتی که از همین طریق به ذهن نویسنده خطور میکنند و چه بسیار مقالات و داستانهایی که میتوان از طبیعت، آدمها و اشیاء مختلف پدید آورد.
۲- انتقادها را میپذیرند و از آنها درس میگیرند: اکثر نویسندهها آدمهای انتقادپذیری هستند و به نظرات دیگران در مورد آثارشان اهمیت میدهند. آنها سعی میکنند نظرات دیگران را بپرسند و اگر کسی از کارشان انتقاد کرد یا پیشنهاد بهتری به آنها ارائه داد حتما گوش میدهند و اگر انتقاد را وارد دانستند میکوشند تا با ایجاد تغییرات کیفیت کار خود را بالا ببرند.
۳- با اشتیاق زندگی میکنند: دنیای نویسندهها پر است از شور و اشتیاق. اگر چنین نباشد نمیتوانند برای طولانی مدت به نوشتن ادامه بدهند چون یا ایده کم میآورند و یا کلا از نوشتن خسته میشوند. کسانی که تازه میخواهند وارد دنیای نویسندگی شوند باید در ابتدا نوع نگرش خود به زندگی را تغییر دهند و با اشتیاق بیشتری نسبت به اطراف خود زندگی کنند.
۴- به همه میگویند نویسنده هستند: نویسندههای واقعی به نویسنده بودن خود افتخار میکنند و وقتی میخواهند خودشان را معرفی کنند حتما میگویند که نویسنده هستند. این کار نه تنها حس و حال خوبی دارد، بلکه به نویسنده اعتماد به نفس بیشتری میدهد تا بهتر و بیشتر بنویسد.
نوشتار مرتبط: راههای افزایش خلاقیت برای نوشتن مطالب بهتر و بیشتر
۵- ترسهای خود را میشناسند و بر آنها پیروز میشوند: تا زمانی که ترس در دلتان وجود داشته باشد و شما تمایلی به شناختن ترسهای خود نداشته باشید، نمیتوانید شوق نوشتان را در دل خود ایجاد کنید. کسی که با ترس در تکاپو است قادر نخواهد بود که ذهن خود را درگیر نوشتن کند. پس ابتدا ترسهای خود را بشناسید و سپس آنها را شکست دهید تا جسم و روحتان آماده نوشتن بشود.
۶- از «طبیعی» بودن خوششان نمیآید: اگر همه چیز همیشه طبیعی باشد دیگر حرف و ایدهای برای نوشتن پیدا نمیشود. نویسندهها از پذیرفتن شرایط نه چندان طبیعی واهمهای ندارند چون با قرار گرفتن در شرایط غیر طبیعی است که میتوانند ایدههای ناب و دست نخوردهای برای نوشتن بیابند.
۷- قوه تخیل خود را تقویت میکنند: اغلب نویسندهها زیاد طرفدار افکار منطقی نیستند. برای همین همیشه در حال خیالپردازی هستند و با این کار قوه تخیل خود را تقویت میکنند. یک نویسنده خوب نویسندهای است که بلد باشد به خوبی و به درستی از تخیلات خودش استفاده کند.
۸- اهل بهانه گرفتن نیستند: این خیلی معمول است که نویسندهها درگیر بهانه گرفتن بشوند و خودشان را گول بزنند تا بعضی وقتها دست به کار نشوند و ننویسند. این در حالی است که یک نویسنده حرفهای یاد گرفته است بهانهها را کنار بگذارد و سر وقت و به موقع به کارش برسد و یک نوشته خلق کند. حال این نوشته ممکن است بینظیر نباشد، اما همیشه برای ویرایش کردن وقت هست.
نوشتار مرتبط: اولین پیشنویس یک نوشتار، به هیچ دردی نمیخورد
۹- از منطقه امن خود خارج میشوند: تا زمانی که در منطقه امن خودتان هستید و دلتان نخواهد این منطقه امن را ترک کنید، هیچ وقت به سراغ نویسنده شدن نخواهید رفت. چرا بروید؟ چرا امنیت و آرامش خود را رها کنید و خودتان را در معرض نظرات و انتقادهای دیگران قرار دهید؟ چرا باید ریسک کنید و مطالبی بنویسید که شاید دیگران اصلا خوششان نیاید؟ این طرز فکر یک نویسنده حرفهای نیست، چون نویسندهها با جدیت از این منطقه امن خارج میشوند و با تمام مشکلات روبهرو میشوند و آنها را شکست میدهند.
۱۰- با هدف انجام وظیفه نمینویسند: شاید برخیها فقط با این هدف بنویسند که فقط نوشته باشند. برخیها نوشتن را یک نوع انجام وظیفه میدانند. من این آدمها را نویسنده نمیدانم، چون نویسندهها از دل و جانشان مایه میگذارند و با شور و علاقه مینویسند و هرگز نوشتن را یک وظیفه در نظر نمیگیرند.
۱۱- اهل خطر کردن هستند: نویسنده حرفهای یک شجاعت دیوانهوار در کار خودش دارد. بعضی وقتها برای آنکه بتوان به عنوان یک نویسنده توجه دیگران را جلب کرد، باید مطالبی را نوشت که سبب تعجب اغلب آدمها میشوند. برای نویسنده شدن باید یاد گرفت که چطور و در چه زمانی دیگران را میخکوب نوشتهها کرد.
۱۲- همیشه به فکر خوانندههای خود هستند: نویسنده بدون مخاطب اصلا وجود ندارد. برای همین است که یک نویسنده حرفهای بیش از همه به خوانندههای خود اهمیت میدهد. امکان ندارد نویسندهای را پیدا کنید که بگوید من برای مخاطبان خودم ارزشی قائل نیستم و فقط کار خودم را انجام میدهم.
۱۳- عاشق خواندن و نوشتن هستند: تا عشقی در کار نباشد، اثر ماندگاری به وجود نخواهد آمد. نویسنده حرفهای نه تنها عاشق نوشتن است، بلکه به خواندن آثار دیگر نویسندهها نیز عشق میورزد. با مطالعه کردن، نویسندهها هم میتوانند دانش خود را در نوشتن افزایش بدهند و هم اینکه با نویسندههای دیگر آشنا شوند.
نوشتار مرتبط: رمانها چطور میتوانند از شما نویسنده بهتری بسازند؟
۱۴- وسایلشان را دوست دارند: برای نویسندهها، میز و خودکار و قلم و دفتر و کیبورد و لپتاپ وسایلی هستند که بخش بزرگی از زندگیشان را رقم میزنند. پس دوست دارند در انتخاب و نگهداری از این وسایل حساس باشند. آنها با هر قلم و کیبوردی نمینویسند و فقط وسایلی را انتخاب میکنند که بتوانند با آنها ارتباط حسی برقرار کنند. خیلی از نویسندهها فقط با نگاه کردن به وسایل خود ایدهای برای نوشتن به ذهنشان میرسد.
۱۵- همواره یاد میگیرند: شما تا وقتی چیزی را بلد نباشید، چطور میتوانید در موردش بنویسید؟ فرض کنید میخواهید در مورد وبلاگنویسی یا شیوههای بازاریابی محتوا بنویسید یا اصلا میخواهید یک داستان جنایی بنویسید، تا وقتی ندانید که چطور میتوان وبلاگنویس شد یا چگونه میتوان به بازاریابی محتوا پرداخت یا تا وقتی بلد نباشید که روند پیچیده کردن داستانهای جنایی به چه شکل است، هرگز نمیتوانید اثر خوبی از خودتان به نمایش بگذارید. برای همین است که نویسندهها مدام در حال یاد گرفتن هستند.
۱۶- سعی نمیکنند کس دیگری باشند: نویسندهها برای آنکه بتوانند ماندگار بشوند، باید خودشان باشند و کارهای دیگران را کپی نکنند. نویسندههایی که میکوشند شبیه یک آدم دیگر باشند خیلی زود لو میروند، چون مخاطبان آنقدر باهوش هستند که متوجه ماجرا بشوند. جدا از این، هیچ کس دوست ندارد نوشتههایی را بخواند که دقیقا مثل نوشتههای یک فرد دیگر است.
۱۷- هیچ وقت تسلیم نمیشوند: این طبیعی است که در ابتدا دیگران نوشتههای شما را جدی نگیرند یا حتی نادیده بگیرند. اما تنها کسانی نویسنده میشوند که به راحتی تسلیم نشوند و به کار خودشان ادامه بدهند؛ آنقدر ادامه بدهند تا بالاخره به جایگاه مطلوب خود برسند.
نوشتار مرتبط: ۱۲ تکنیک برای غلبه بر حس اضطراب در هنگام نوشتن
۱۸- کمتر حرف میزنند، بیشتر مینویسند: نویسندهها آنچنان طرفدار حرافی و تبلیغ کردن خودشان نیستند، بلکه ترجیح میدهند افکار و ایدههای خودشان را به جای بر زبان آوردن فقط بنویسند و روی کاغذ بیاورند. تفاوت اصلی بین نویسندهها و کسانی که میخواهند نویسنده بشوند این است که نویسندهها یاد گرفتهاند افکار خود را فقط از طریق نوشتن انتقال دهند.
۱۹- کمالگرا نیستند: کمالگرا بودن مانع اصلی نویسنده شدن است. البته نویسندهها تلاش میکنند تا جایی که ممکن است نواقص کار خود را کاهش دهند، ولی اگر بخواهند کمالگرا باشند سرعت کارشان به شدت کاهش مییابد و قطعا نمیتوانند از نوشتن لذت ببرند.
۲۰- به تایید دیگران نیازی ندارند: اگرچه نویسندهها به نظرات دیگران اهمیت میدهند و احترام قائل هستند، اما هرگز منتظر تایید دیگران نمیمانند که اگر چنین کنند هرگز نمیتوانند اثری از خودشان خلق کنند. در نهایت این خودشان هستند که نویسنده هستند، نه کسانی که قضاوتشان میکنند. پس برای آنکه بتوانند افکار و عقاید و سلایق خودشان را در کارهای خود به ثبت برسانند باید منتظر تایید دیگران نمانند.
پایاننوشت
به قول توماس ادیسون «نابغه بودن، یک درصد انگیزه داشتن است و نود و نه درصد سخت تلاش کردن» پس اگر واقعا میخواهید نویسنده بشوید باید برای این هدف واقعا تلاش کنید. شاید لازم باشد سالها به نوشتن بپردازید تا اینکه بالاخره طعم واقعی نویسنده بودن را بچشید. پس صبور باشید و هرگز دست از نوشتن برندارید.
[…] در بلاگی، یک پست با عنوان “۲۰ خصوصیت فکری یک نویسنده حرفهای” خوانده بود که در مورد پنجم از آن، چنین ویژگیای به […]
مطلبتون عالی بود جناب جاود!
به خصوص مورد پنجم (۵- ترسهای خود را میشناسند و بر آنها پیروز میشوند) واقعا تاثیرگذار بود؛ طوریکه الهام بخش پست جدیدی در بلاگ خودم شد. خوشحال میشم به این پست با لینکی که پی نوشت همین نظر براتون میذارم سر بزنین و دیدگاهتون رو درباره مطلبی که پیرامون صحبتهای خودتون نوشتم، اعلام کنید.
قلمتون سبز و مانا 🙂
…پینوشت…
لینک مطلب:
http://parvinsani.com/?p=954