به عنوان یک بلاگر که با گروههای مختلف در وبلاگها و وبسایتهای مختلف همکاری کردهام، با این طرز تفکر به خوبی آشنا هستم. منظورم طرز تفکر اکثر کسانی است که دوست دارند به راحتی و یک شبه یک وبلاگ یا وبسایت راهاندازی کنند و از طریق تبلیغات پولدار شوند. وقتی پای حرف این دوستان مینشستم متوجه میشدم که دقیقا هیچ برنامه خاصی برای کارشان ندارند و فقط هدفشان کسب درآمد از طریق تبلیغات در اینترنت است. البته این فقط منحصر به وبلاگهای تازهکار و افراد تازه راه یافته به دنیای وبلاگنویسی نیست. خیلی از وبلاگنویسهای ایرانی که حداقل یکی دو سالی در چند وبلاگ بینام و نشان کار کردهاند هم هنوز با همین طرز تفکر به کارشان ادامه میدهند و احتمالا خواهند داد.
این اندیشه دقیقا از کجا شکل گرفت؟ چطور شد که به طور ناگهان تعداد زیادی از افراد به این نتیجه رسیدند که میتوان با انبوهی از تبلیغات به درآمد کلان در اینترنت رسید؟ مبدا این شیوه غلط چه کسانی بودند و اصلا چطور میتوان این مشکل را حل کرد؟ اینها سوالاتی است که در ادامه سعی میکنم با اطلاعات خودم به آنها جواب مناسبی بدهم و البته قطعا به همفکری شما در انتهای این مقاله نیز نیاز دارم تا بتوانیم با کمک هم کاری برای نابودی این جنبه منفی از اینترنت فارسی کنیم.
چگونه اینگونه شد؟
به نظرم اولین سوال برای شروع بحث این است که ریشهیابی کنیم و ببینیم بنیان این تفکر غلط از کجا شکل گرفت و خشت اول را کدام معمار کج نهاد.
مسلما عامل اصلی و محرک هر تفکری چه درست و چه غلط، یک الگو است. اگر بخواهیم رفتار خوب و اندیشه مثبتی را پیاده کنیم، پیش از هر چیز یک شخص یا ایده را اسوه خود قرار میدهیم و سعی میکنیم تصمیمات و سلایق خود را به آن اسوه نزدیک کنیم تا به نتیجه دلخواه خود دست پیدا کنیم. همین شیوه در مورد رفتارهای بد و اندیشههای منفی نیز صادق است. کسی که راه را اشتباه میرود، حتما برای خودش راهنما و نمونهای داشته؛ در غیر این صورت آن شخص یا دیوانه است یا هیچ شناختی از درست و غلط ندارد.
اگر نخواهیم از موضوع بحث خارج نشویم، باید به این نتیجه برسیم که این همه وبلاگ و وبسایت فارسی که از بنرهای تبلیغاتی اشباع شدهاند، برای خودشان الگو و اسوههایی داشتهاند. این حقیقت را میتوان در یک گپوگفت ساده با صاحبان این سایتها پیدا کرد.
به عنوان مثال، اکثر وبلاگهای تکنولوژی یا ورزشی ایرانی را در نظر بگیرید. آنچه در بین اغلب آنها مشترک است یک وبلاگ با قالب سه ستونه — یا حتی گاهی چهار ستونه — است که یک ستونش به محتوای اصلی وبلاگ اختصاص دارد و باقی ستونها را تبلیغات پر کرده. اگر بخواهید صفحه را به چهار قسمت مساوی تقسیم کنید، در این وبلاگها سه چهارم صفحه را تبلیغات اشغال کرده و فقط یک چهارم را محتوا؛ آن هم همان محتوای تکراری که تنها وجه تفاوتشان نام نویسنده (یا همان مترجم) است.
وقتی علت را جویا میشوید، اکثر افرادی که چنین وبلاگهایی را راهاندازی کردهاند یا قصد دارند راهاندازی کنند، میگویند ما میخواستیم یک وبلاگ مثل … داشته باشیم (جای خالی را با نامهایی که خودتان میشناسید پر کنید!). البته پی بردن به این واقعیت کار خیلی سختی هم نیست. ففط کافی است سری به یک سایت برونسپاری مثل پونیشا بزنید تا ببینید اکثر پروژهها با موضوع “یک وبلاگ مثل…” یا “یک وبسایت مثل…” ثبت شدهاند.
چرا کسی جلوی این کپی کورکورانه را نمیگیرد؟
اینکه وبلاگها و وبسایتهای نسبتا معروف و مملو از تبلیغات چرا و چطور توانستهاند فقط با اتکا به این روش ساده و نه چندان حرفهای به شهرت و اعتبار دست یابند هم خودش داستانی دارد. این که چرا هنوز خیلیها مشتاق پیمودن همین راه تکراری هستند هم دلایل خودش را میطلبد. ولی آنچه مسلم است این است که وقتی یک اشتباه مدام تکرار میشود و کسی برای رفع آن تلاش نمیکند، پس حتما برای کسانی سود و منفعتی دارد که ساز مخالف زدن باعث به خطر افتادن منافع این اشخاص میشود.
یکی از بزرگترین گروههای ذینفع، خود این وبلاگهای الگو هستند. حتما میپرسید این ماجرا چه سودی برای آنها دارد. کاملا واضح است. این روزها کمتر کسی را میتوان یافت که یک اد بلاکر روی مرورگرش نداشته باشد یا اینکه اصلا خود مرورگرش به طور پیشفرض مجهز به یک اد بلاکر نباشد. حتی اگر فرض کنیم بخشی از بازدیدکنندهها اد بلاکر نداشته باشند، باز هم مسالهای مطرح میشود به نام کوری تبلیغاتی.
منظور از کوری تبلیغاتی این است که بازدیدکننده اصلا بنرهای تبلیغاتی را نمیبیند چون در درازمدت آنقدر از این بنرها دیده که مغزش دیگر یاد گرفته که هیچ توجهی به این تبلیغات نکند. در نتیجه درصد بسیار کمی از بازدیدکنندههای وبلاگها و وبسایتهای پر از تبلیغات هستند که به این بنرها توجه میکنند و برای بقیه تبلیغات سایت هیچ اهمیتی ندارد.
این را اکثر صاحبان وبلاگهای پربازدید و مملو از بنرهای تبلیغاتی میدانند ولی همچنان به این شیوه کسب درآمد ادامه میدهند. چرا؟ چون برای آنها این موضوع مهم نیست. مهم این است که تبلیغات کننده بدون علم به این موضوع پول تبلیغات را به جیب این وبلاگها واریز کند تا به خیال خودش با این کار کالای خودش را در یک سایت یا وبلاگ پربازدید معرفی کند غافل از اینکه این کار فرقی با دور ریختن پول ندارد. صاحبان این سایتها هم با کمال میل پول را میپذیرند و به کارشان ادامه میدهند و خیالشان راحت است که برای کسب درآمد نیازی به خلاقیت در محتوا و بازاریابی ندارند و به شکلی ساده پولدار میشوند.
اینجاست که نقش وجود و حضور فعال رقبا به چشم میآید. اگر وبلاگها و وبسایتهای انگلیسی را در نظر بگیرید میبینید که به دلیل جو پر از رقابتشان، هر کدام از این وبلاگها سعی میکنند با کیفیت بهتر و خلاقیت بیشتر در محتوا از بقیه پیشی بگیرند. تقریبا هیچ کدام از وبلاگهای محبوب انگلیسی زبان در زمینههایی مثل تکنولوژی یا ورزش و خبر، شکل و شمایل وبلاگهای ایرانی را ندارند و در آنها خبری از سه ستون تبلیغات نیست چون میدانند اگر چنین کاری کنند رقابت را میبازند و باید بروند خانه روزنامه بخوانند.
البته نمیگویم که ما وبلاگ ایرانی با تبلیغات کم و قابل قبول نداریم. چنین وبلاگها و وبسایتهایی در اینترنت فارسی وجود دارند ولی هم تعدادشان کم است و هم در مقابل رقبای پر شهرت حرف زیادی برای گفتن ندارند چون (فعلا) آنها حرف اول را از نظر تعداد بازدیدکننده میزنند.
اگر مسیر اشتباه است، پس چرا بقیه این مسیر را طی میکنند؟
تا اینجا گفتیم و دانستیم که وبلاگها و وبسایتهای صرفا تبلیغات محور از دید منطقی مناسب و درست نیستند. حالا این سوال پیش میآید که اگر غلط است، پس چرا همه مشتاق تجربه این روش غلط هستند؟
علت اصلی چنین روندی این است که هر کسی از درآمدهای این وبلاگهای بیرقیب باخبر شود مسلما وسوسه میشود که خودش هم دست به کار شود. تصور اکثریت این است که اگر فلان وبلاگ یا فلان وبسایت میتواند با تبلیغات اینقدر پولدار شود پس من هم میتوانم؛ که البته این “میتوانم” در ۹۰ درصد مواقع به “نمیتوانم” ختم میشود چون زیر سایه سنگین اسامی محبوب، قد راست کردن به همین سادگیها نیست.
چطور میتوان مشکل را حل کرد؟
ایده من برای حل این مشکل، ایجاد یک فضای رقابتی است. تا رقابت وجود نداشته باشد پیشرفتی هم در کار نیست. تا وقتی وبلاگها و وبسایتهای معروف رقیبی نداشته باشند خیالشان راحت است که میتوانند به راحتی و بدون هیچ مشکلی به کارشان ادامه بدهند بدون اینکه لازم باشد به فکر نوآوری در کارشان باشند.
در عوض اگر وبلاگها و وبسایتهایی راهاندازی شوند که با دوراندیشی صحیح و سرمایهگذاری مالی و زمانی مناسب کارشان را شروع کنند و بدون ناامیدی و افت کیفیت کاری برای چند سال به کارشان ادامه بدهند میتوانند استاندارد جدیدی در حیطه کاری خودشان ایجاد کنند و به محبوبیت دست پیدا کنند. آن زمان است که بقیه وبلاگها هم مجبور میشوند برای حفظ بقای خود سطح کیفی کار خود را افزایش دهند و به فکر استراتژیهای متنوع در کسب درآمد اینترنتی بیافتند. از آن گذشته، تازهکارها هم الگوی خود را اصلاح خواهند کرد.